سروناز بهبهاني- مهربان و صميمي است و با توجه به اينكه يك ساعت بيشتر به آغاز اجراي نمايشي كه او كارگرداني كرده، باقي نمانده با صبر و شكيبائي پاسخ سؤالاتمان را ميدهد. بهاره رهنما بازيگر و نويسندهاي است كه اين روزها اولين تجربه كارگرداني تئاتر خود را با نمايش «اين تابستان فراموشت كردم» به روي صحنه برده و با استقبال خوب كارشناسان و مردم مواجه شده است. بهاره رهنما در اين كار روايتي متفاوت از عشق را ارائه ميدهد. در خصوص اين نمايش گفتوگوي ما را با اين هنرمند در ادامه بخوانيد:
چه شد كه براي اولين بار به كارگرداني تئاتر روي آورديد؟
انگيزه من براي كارگرداني تئاتر از زماني آغاز شد كه براي رشته ادبيات نمايشي در مقطع كارشناسي ارشد در دانشگاه آزاد ثبتنام كردم. از آن زمان هميشه دوست داشتم كه تجربيات مختلفي در زمينههاي گوناگون در عرصه تئاتر داشته باشم آن هم به اين خاطر كه در فضاي تئاتر احساس آرامش بيشتري ميكنم. اين فضا را بسيار دوست دارم و با توجه به اينكه سالها در زمينهي بازيگري كار كرده بودم، احساس كردم كه عرصهي كارگرداني نيز ميتواند تا حد زيادي تجربهي خوب، مناسب و بكري براي من باشد. بر همين مبنا هميشه در ته ذهنم به كارگرداني نمايش فكر ميكردم و همه دوستان نزديك من ميدانند كه كارگرداني نمايش يكي از دغدغههاي هميشگي من بوده و اين موضوعي است كه در عرصه سينما هيچ وقت مرا وسوسه نكرده است.
پس با اين اوصاف كارگرداني تئاتر براي شما صرفا يك تجربه گذرا و معمولي نبوده؟
نه، كاملاً اين كار فكر شده صورت گرفت. البته واقعيت اين است كه فكر نميكردم به اين زودي وارد اين عرصه شوم. شايد اگر اين كار انجام نميشد چند سال ديگر اولين تجربه كارگردانيام را كليد ميزدم. منتها داستان «اين تابستان فراموشت كردم» قصه يكي از داستانهايم است كه مدتهاست براي دريافت مجوز در وزارت ارشاد مانده است.
چرا از نويسندگان مرد براي اين اثر استفاده كرديد؟
نويسندگان مرد را به اين خاطر دعوت كردم تا نگاه من قدري تلطيف شود و بتوانيم به مسئله مادر، وطن و عشق به شكل فراجنسيتي نگاه كنيم. در اين كار واقعيت اين است كه خود قصه همه چيز را به پيش برد و اگر به شما بگويم كه اين متن مرا انتخاب كرد، سخني به گزاف نگفتم. بر اين مبنا خيلي دوست داشتم قبل از اينكه اين قصهها را مردم بخوانند، نمايش آن را به روي صحنه ببينند البته در ابتدا تصميم داشتم اين متن را به كارگرداني ديگر واگذار كنم ولي هر روز كه ميگذشت بيشتر به اين نتيجه ميرسيديم كه كار بايد ميان خودمان انجام شود.
اشارهي جالبي داشتيد به نگاه فراجنسيتي در نمايشتان و مفهومي كه از عشق مدنظر شماست. چرا فراجنسيتي و چه نوع عشقي را مدنظر داريد؟
اصولاً جنس نوشتن من، نوشتني زنانه است و دنيايي كه من به خوبي ميتوانم آن را ترسيم كنم دنيايي است كه براي خودم قابل شناخت و درك است. بهترين قصههاي من، قصههايي است كه راوي آن زن است. اين جنس از كار با من مأنوس و بسيار ملموس است. ضمن اينكه من هميشه از كارهايي كه نگاه فمينيستي دارند، پرهيز دارم. من با آن مدل از سيستم شعارزدگي زنانه به شدت مخالفم. من در فضايي زندگي ميكنم كه پدرم، برادرم و همسرم بيشتر به موفقيت من كمك كردند. بر همين اساس آن نگاه مردستيزي هرگز در شخصيت من وجود ندارد. وقتي كه يك كار زنانه انجام ميدهم صرفاً ميخواهم از زنان صحبت كنم و اين هرگز به معناي تشديد و تأكيد بر تقابل و تضاد ميان جنس مرد و زن نيست. اجازه بدهيد در اين مورد يك مثالي برايتان بزنم؛ بيشتر مردم ابراهيم حاتميكيا را به عنوان كارگردان سينماي جنگ ميشناسند هر چند كه او فيلم «دعوت» را نيز به عنوان يك فيلمي كه فضاي متفاوت و زنانهاي را ارائه ميدهد، در كارنامه خود دارد. اين درست است كه فيلم «دعوت» هم، فيلم خوب و قابل قبولي است اما من شخصاً فيلم مهجوري مثل «وصل نيكان» را بيشتر از «دعوت» دوست دارم و فكر ميكنم كه ابراهيم حاتميكيا در سينماي جنگ تجربه و مهارت بيشتري دارد. من هم به اين دليل كه ترسيم و تصوير فضاهاي زنانه را بهتر و راحتتر انجام ميدهم، به سراغ اين حوزه رفتم ولي اين انتخاب هرگز به معناي اين نيست كه شخصيتهاي داستانهاي من مرداني وحشتناك و غيرقابل تحمل باشند. چه بسا كه در برخي از مواقع اين زنان هستند كه به مردان ضربه ميزنند. در هر حال همه چيز را در كار من داستان به جلو ميبرد.
چه مفهومي از عشق را در نمايشتان به تصوير كشيديد؟
مسئله مهم در اين داستان وابستگي است و اينكه آدمها از رابطههاي عاطفي خود به سختي ميتوانند جدا شوند. البته من نميدانم كه مردها چگونه از رابطههاي عاطفيشان جدا ميشوند. اما اين را ميدانم كه زنان به سختي از اين رابطهها دل ميكنند و جدا ميشوند.
پس مقصود شما بيشتر نوعي عشق مبتني بر وابستگي است نه عشقي كه انسان را به آزادگي و رهايي ميرساند؟
منظور من عشقي است كه بيشتر در ميان زنان ايراني متداول است و چون من عموماً به تحليلهاي روانشناسي خيلي علاقمندم، فكر ميكنم كه عشق زنان ايراني از جنس وابستگي است نه به معناي رهايي. من بيشتر در اين كار معناي شيدايي از عشق مدنظرم است كه در جامعه ايراني وجود دارد.
پس در واقع شما آسيبشناسي عشق در جامعه ايران را مدنظر خود قرار دادهايد نه عشق به معناي آرماني و حقيقي آن؟
مدل آرماني عشق در جهان امروز چندان محلي از اعراب نداشته و با امكانات بشر امروزي همخواني ندارد. من ادعاي آسيبشناسي ندارم اما با يك سؤال همواره مواجه بودهام كه چرا زنان ايراني به سختي ميتوانند از روابط عاطفيشان رها شوند؟ البته نميخواهم ادعا كنم كه كار من به نوعي به شناخت مفهوم عشق پرداخته است. در اين مورد شايد بهترين واژه هماني باشد كه بهروز افخمي، آتيلا پسياني و ديگراني كه كار را ديدند، عنوان كردند كه اين يك اثر لطيف درباره روابط انساني است. در واقع وابستگي زنان ما وابستگي آزاردهندهاي محسوب نميشود بلكه جنس تربيت آنها منشأ اين گونه واكنشهاي نابهنجار است. شايد به تعبير ديگر بهتر باشد بگويم يك نوع نگاه آسيبشناسي قومي پشت تمام اين نوشتهها وجود دارد.
البته دربارهي مفهوم عشق در دنياي جديد نظريات بسياري وجود دارد، عدهي زيادي معتقدند عشق در دنياي مدرن به شدت خصوصي شده است و افرادي مثل اروين گافمن معتقدند كه نوعي «بياعتنايي مدني» براي زندگي در دنياي جديد لازم است، بياعتنايي مدني يعني اينكه ما نبايد به حوزه خصوصي يكديگر وارد شويم و از طرف ديگر بايد زماني كه آنها به ما نياز دارند به كمكشان بشتابيم. اين چيزي است كه به نظر من حلقهي مفقوده جهان امروز است و ما به آن نيازمنديم؟
اين مفهومي كه شما به آن اشاره داشتيد، مفهومي عامتر از عشق است كه در اثر من بيان شده. در اين داستان صرفاً رابطه زن و مرد ايراني مدنظر قرار دارد.
آيا در مجموع از كار راضي هستيد؟
من كار را با احتياط و اندكي ترس به جلو بردم و البته تا حد زيادي موفقيت اين كار را مديون گروه خوب و دلسوزي هستم كه مرا در اين راه همراهي كردند و البته اتفاق خوبي كه افتاده اين است كه اين كار با استقبال خوب صاحبنظران و كارشناس اهل فن مواجه شده و من در مجموع احساس خوبي نسبت به اين نمايش دارم.
آيا انتقادي از كار شما صورت نگرفته است؟
در ابتداي كار مثل زماني كه مجموع داستانهاي من به چاپ رسيد موجي از طرف عدهاي به راه افتاد كه بهاره رهنما دوباره وارد عرصهاي شده كه در آن تجربه ندارد و بعضاً انتقادهايي از اثر ميشد كه بيشتر جنبهي قضاوتي داشت نه نگاه كارشناسانه به يك اثر هنري. اما عملاً و به مرور زمان كار توانست مخاطب خود را پيدا كند و همان طور كه اشاره كردم متخصصان و صاحبنظران نظريات مثبتي نسبت به اين كار داشتند.
آيا اين اثر پايهاي براي ورود شما به عرصه كارگرداني تئاتر و خلق يك اثر ماندگار و جاودانه خواهد بود؟
براي من تئاتر يك فضايي است كه حال و احساسم را خوب و مطلوب ميكند. در واقع مثل يك تراپي ميماند كه شفادهنده و معجزهبخش است و به گونهاي زمان را براي من معنا ميكند و البته اگر اين اتفاقي كه شما به آن اشاره كرديد، برايم بيافتد خيلي خوشحال ميشوم ولي من به دنبال جاودانه شدن نيستم، بلكه در جستجوي آنم كه در جايگاهي كه ايستادهام كوشاتر و فعالتر باشم. براي من درست انجام دادن كار از هر چيزي مهمتر است و فكر ميكنم اگر آدمها كارهايشان را درستتر انجام دهند به موفقيت ميرسند. اما به نظر من آن چيزي كه باعث شده «اين تابستان فراموشت كردم» به كار موفق و قابل قبولي تبديل شود اين است كه ما مضموني را دستمايه قرار داديم كه مشكل همگاني است. همهي آدمها از طرد شدن ميترسند. حتي قويترين انسانها در لحظهاي كه طرد ميشوند، شكننده و ضعيف نشان ميدهند.
آيا ميخواهيد در پايان داستان پيوند ميان انسانها و بازگشت به يك جامعه سالم را به نمايش بگذاريد؟
شايد احساس قلبي من هم همين باشد كه شما ميگوييد. اما آنچه كه بيشتر و به طور عينيتر براي ما اتفاق افتاد همان تراپي دستهجمعي است كه به نوعي در نگاه و افكار عمومي مردم نيز مورد توجه و تأكيد و تبلور قرار گرفت و شايد اين همذاتپنداري عمومي كه اكثر مردان و زناني كه اين نمايش را ديده بودند با من داشتند، برايم احساس خوب، متفاوت و شادي را به همراه داشته است. از آنجايي كه من در فضاي مجازي بسيار فعال هستم، به طرق مختلف يعني ايميل، اساماس و شبكههاي اجتماعي از افراد بسياري شنيدم كه با ديدن اين اثر حال بهتري پيدا كردند و چه چيز بهتر از اين كه يك انسان بتواند حال همنوعان خود را بهبود بخشد. به قول پيمان قاسمخاني نكته مهم در اين كار اين است كه بعد از همه فراز و نشيبها، اتفاقات و حوادث نمايش از يك موضوع مهم صحبت ميكند و آن اينكه «زندگي ادامه دارد» و كليديترين جملهاي كه در اين نمايش مطرح است و از يك فيلم كلاسيك گرفته شده اين است كه فقط در فيلمها انسانها از عشق ميميرند و در زندگي واقعي جريانات به گونهي ديگر روايت ميشود.
به عنوان سؤال آخر، با وجود مشغلهي فراواني كه در تئاتر و سينما داريد آيا همچنان داستاننويسي را ادامه خواهيد داد؟
حتما. براي من ترتيب اولويت كار، نويسندگي، تئاتر و سينما است و هميشه دوست دارم كه به نوشتن بپردازم. نويسندگي دغدغهاي است كه يك لحظه مرا رها نميكند و مطمئنم تا زماني كه بتوانم آن را ادامه خواهم داد.
از اينكه وقت خود را در اختيار هفتهنامه سايهتهران گذاشتيد، بسيار سپاسگزارم.
|