مهرداد ناظری/
پسر جوانی در مترو دختری را میبیند. او با یک نگاه عاشق دل خسته دختر میشود. حالا میخواهد به هر صورت ممکن که شده دختر را تصاحب کند. رابطهای شکل میگیرد. آن دو هر روز بیشتر از گذشته عاشق همدیگر میشوند. پسر وعده ازدواج میدهد اما بعد از مدتی دختر را وادار به صبر میکند. حالا هر روز برای ندیدن دختر بهانهای میتراشد. یک روز دل را به دریا میزند و میگوید من دیگر به تو علاقهای ندارم. دختر دچار افسردگی میشود، زندگیاش را از دست رفته میبیند. اینک چارهای جز خوردن قرص اعصاب یا خودکشی ندارد.....
این واقعهای است که تقریباً هر روز تکرار میشود و در بسیاری از نشریات میخوانیم که دختری یا پسری در یک رابطه عاشقانه دچار مشکل شدهاند و توان حل مسأله برای یک از آن دو که عاشقتر نشان میدهد، وجود ندارد. نکته اساسی اینکه گاهی اوقات عشق به سرعت به سراغمان میآید و بعد از مدتی به هر دلیلی آن رابطه ما را با خود به جایی میبرد که یک نقطه بحرانی است. در چنین شرایطی چه باید کرد؟ تجربه نشان داده که برحذر داشتن جوانان برای ورود به روابط عاشقانه راهحل مناسبی نیست چرا که اساسا شاید ما به دنیا آمدهایم تا به نوعی دوست داشتن و دوست داشته شدن را تجربه کنیم اما باید در نظر داشت که آن چه در رابطه عاشقانه مهم است قدرت حفظ استقلال خود در عین یکی شدن است. این گفتار بدین معناست که ما نباید به گونهای عاشق شویم که مثل غرق شدن در یک مرداب باشد. انسان عاشق ضمن آن که در دریای مواج شنا میکند این امکان را دارد که خود را از دیگری به عنوان یک انسان آگاه، مستقل دانسته و اعتماد به نفسش را از دست ندهد. ورود به یک رابطه عاشقانه به معنای حل یا غرق شدن در اعماق یک اقیانوس نیست؛ بلکه عاشق در دریای زیبای نیلگون شنا میکند و جهان را از زاویه دیگری میبیند.
|