برباد رفته در میان آمریکاییها هنوز هم محبوبترین فیلم تاریخ سینما است. اما پس از ۷۵ سال که از ساخت این فیلم میگذرد و با تغییر زمانه هنوز لایق چنین محبوبیت و جایگاهی است؟ دو نظر سنجی که در سالهای ۲۰۰۸ و ۲۰۱۱ در آمریکا انجام شد نشان داد که بر باد رفته هنوز هم از تمام فیلمهای دیگری که از سال ۱۹۳۹ تاکنون عرضه شدهاند در میان مردم محبوبیت بیشتری دارد. اگر تغییر ارزش پول و تورم در هفت دهه گذشته را در نظر بگیرم خواهیم دید که از نظر درآمد و فروش در گیشه نیز موفق ترین فیلم آمریکا بوده است. هر چند این آمار بسیار مهم هستند ولی میتوان گفت که جای تعجبی ندارد. فیلم برباد رفته همواره به عنوان درخشندهترین اثر هالیوود تلقی شده و به همین خاطر ممکن است هیچکس در جایگاه ویژه این فیلم تردید نکرده باشد. همه ما پهنای تصویر و رنگهای تند فیلمبرداری تکنیکالر این فیلم را به یاد داریم. زیبایی بی پرده و جسورانه ویوین لی بازیگر نقش اسکارلت و جذابیت مردانه کلارک گیبل بازیگر نقش رت باتلر در ذهن همه حک شده است. صحنههای رویارویی و جنگ لفظی این دو شخصیت را همه به یاد دارند و تصور عمومیاین است که برباد رفته فیلمیاست که سینما دوستان همیشه آن را خواهند ستود. اما اگر امروز دوباره این فیلم را تماشا کنید خواهید دید که تمام عناصر این فیلم به حد سرگیجه آوری عجیبند. این فیلم به هیچ وجه یک داستان ساده و بی ضرر برای تفریح و سرگرمیتمام اعضای خانواده نیست. این فیلم به شکل جذاب و فریبنده ای تجاهل و اغماض در برابر خلافکاری و بی عدالتی، دروغ و ناروایی و دلفریبی مزدورانه را میستاید. پس زمینه داستان ستایش عاشقانه ای از ایالتهای برده دار جنوب و تلخنامه ای علیه ایالتهای شمالی آمریکاست که در دوران جنگ داخلی با برده داری مخالف بودند. پرداخت داستان مملو از فراز و نشیبهای متعددی است که مدام از کمدی سطحی به تراژدی فرساینده میرود و دوباره بازمیگردد. داستان عاشقانه ای است که قهرمان مرد و قهرمان زن آن گاهی حتی چشم دیدن یکدیگر را ندارند. در قالب سلسله حوادثی که گاه چندان به یکدیگر مربوط نیستند، ماجرای بلوغ شخصیتهایی را نشان میدهد و بالاخره پس از حدود چهار ساعت بدون اینکه چیزی را روشن و یا حل کرده باشد، ناگهان به پایان میرسد. به طور خلاصه میتوان گفت که برباد رفته ملغمهای مضحک و غیرقابل دسته بندی از عناصری است که مشکوک و بحث برانگیز هستند. نکته تعجب آور این نیست که چرا هنوز هم محبوبترین فیلم آمریکاست بلکه حیرت در این است که چرا منفورترین فیلم آمریکا نیست. عناصری که میتوانستند به خلق چنین فیلم فاجعه باری منجر شوند از آغاز کار وجود داشتند. رمانی که داستان فیلم براساس آن نوشته شد به قلم مارگارت میچل در سال ۱۹۳۶ منتشر شد. جوایز متعددی دریافت کرد و به یکی از پرفروش ترین کتابهای بازار نشر آمریکا تبدیل شد. اما این کتاب ۱۰۳۷ صفحه بود. دیوید سلزنیک یک تهیه کننده مستقل حق معنوی تولید فیلم را به بهای ۵۰ هزار دلار خریداری کرد. اما نوشتن فیلمنامه ای براساس این کتاب آنقدر پیچیده و دشوار بود که هیچگاه عملا تکمیل نشد. فیلمنامه بارها و بارها توسط نویسندگان مختلف از جمله اسکات فیتزجرالد بازنویسی شد اما دیوید سلزنیک شخصا در جریان فیلمبرداری و تولید فیلم هر روزه دیالوگهای شخصیتها را تغییر میداد. تولید و فیلمبرداری یک فیلم بلند و پیچیده ای مثل این حتی از تکمیل فیلمنامه هم دشوارتر بود. دیوید سلزنیک قبل از انتخاب ویوین لی که در آن زمان یک بازیگر بریتانیایی ناشناخته بود، از ۳۱ هنرپیشه سرشناسهالیوود برای ایفای نقش اسکارلت امتحان گرفت. ابتدا جورج کیوکر یکی از دوستان خود را برای کارگردانی فیلم استخدام کرد ولی بعد از سه هفته از شروع فیلمبرداری ویکتور فلمینگ را به جای او گمارد. ویکتور فلمینگ بعد از دو هفته بر اثر فشار عصبی بیمار شد و این پروژه را رها کرد. با توجه به افزایش شدید هزینه تولید فیلم، در آن روزها در ستون غیبت روزنامهها برباد رفته را "حماقت سلزنیک" توصیف میکردند.
'سریع و سبکسرانه'
اما با اکران فیلم همه چیز تغییر کرد. برباد رفته به محض اکران در سینماهای آمریکا به موفقیت و محبوبیت فراوانی رسید، ده جایزه اسکار را ربود (رکوردی که بیست سال دست نخورده ماند) و پر فروش ترین فیلم سال شد. بالاخره کمال گرایی دیوید سلزنیک تهیه کننده فیلم و ماهها مصرف داروهای انرژی زا و کار شبانه روزی او به نتیجه رسید. اما این موفقیت به هیچ عنوان تضمین شده نبود. تماشاچیان در عین حال که عاشق این فیلم میشدند ممکن بود آن را بحث برانگیز و حتی توهین آمیز تلقی کنند. داستان بر باد رفته مثل فیلمهای تاریخی و حماسی با صحنههای اشک، درد و خون شروع نمیشود بلکه آغاز آن بیشتر شبیه کمدیهای رمانتیک است. اسکارلت اوهارا با بازی ویوین لی جذاب، در یک میهمانی پر زرق و برق زمینداران و اشراف ایالتهای جنوبی با دلفریبی سبکسرانه به سینه دو خواستگار دلداده خود دست رد میزند. با وجودیکه آمریکا در آستانه جنگ داخلی فاجعه بار قرار دارد، فضای ایالتهای جنوبی همچون "دنیایی که فقط میخواهد زیبایی و دلپذیری خود را حفظ کند" به تصویر کشیده میشود. تنها چیزی که برای اسکارلت مهم است اشلی ویلکس (با بازی لزلیهاوارد) است که اخیرا با یکی از عموزادههای اسکارلت نامزد شده است. حتی توجه و اظهار علاقههای صریح و گاه جلف رت باتلر نمیتواند حواس اسکارلت را پرت کند. نکته عجیب بعدی در فیلم برباد رفته این است که حتی پس از شروع جنگ داخلی باز هم لحن و سیاق داستانگویی آن کماکان سریع و سبکسرانه ادامه مییابد. با حادثه مرگ اولین شوهر اسکارلت مثل یک جوک برخورد میشود. در یک صحنه کوتاه نامه اعلام خبر مرگ او نشان داده میشود و بعد میبینیم که اسکارلت موقع پوشیدن لباس سوگواری به تنها نکته ای که توجه میکند سرو وضع ظاهری است.
در کل میتوان گفت که سرعت این فیلم چهار ساعته واقعا حیرت آور است. وقوع پشت سر هم حوادث دراماتیک باعث میشود که بیننده هیچگاه نتواند حتی یک لحظه با آرامش به مضمون داستان دقت کند. تدوین آن چنان زیرکانه و چالاک است که بیننده به زحمت متوجه میشود که اسکارلت در طول داستان سه بار ازدواج میکند. امروز میبینیم که فیلمیمثلهابیت در سه قسمت و یاهانگر گیمز در دو قسمت ساخته میشود. واقعا غیرقابل تصور است که در قرن بیست و یکم یک فیلمی بتواند مثل برباد رفته با این سرعت از حوادث و فراز و نشیبهای داستان عبور کند.
مثلث عشقی مضحک
پس از یک ساعت اول فیلم که همه حوادث شاد هستند بالاخره اسکارلت در ماجراهای جنگ داخلی گرفتار میشود و فضای داستان به شدت تیره میشود. بینندگانی که تا این لحظه از شیطنتهای عاشقانه و دلبریهای سبکسرانه او لذت برده بودند یکباره با صحنههایی مواجه میشوند که همان شخصیت زندگی خود را وقف کار پرستاری و نگهداری از مجروحان جنگ کرده است. اما شخصیت خود اسکارلت در این مقطع بازجای بحث دارد. فریبکاری بیرحمانه، ارادهای در حد جنون و رفتار اجتماعی و ظاهری که در آن دوران کاملا خلاف عرف و غیرقابل پذیرش بود. کمتر قهرمان زنی در تاریخ سینما یک چنین شخصیت غیرمتعارفی داشت. یکی از بحث برانگیز ترین عناصر این فیلم نحوه پرداخت شخصیتهای سیاهپوست داستان است. کتاب برباد رفته به هنگام انتشار دقیقا به خاطر نگاه نژادپرستانه آن بحث برانگیز شد. دیوید سلزنیک تلاش کرد بخشهای نژادپرستانه آن را کمیتخفیف دهد ولی به عنوان مثال در یکی از صحنههای فیلم میبینیم که پدر اسکارلت به او نصحیت میکند:"تو باید با زیردستها خیلی محکم و قاطع رفتار کنی، به خصوص با سیاهها."
البته باید یادآور شد که به خاطر موفقیت این فیلم متی مک دانیل بازیگری که نقش خدمتکار ویژه اسکارلت را ایفا کرد اولین هنرپیشه سیاهپوستی است که جایزه اسکار را دریافت کرده است. اما دو بازیگر سیاهپوست دیگری که در این فیلم بازی کردهاند نقشهای تحقیرآمیز و کاریکارتورگونه ای دارند. مالکوم ایکس از رهبران جنبش برابری نژادی آمریکا در دهه شصت میلادی گفته بود تماشای بازی شخصیتهای سیاهپوست فیلم برباد رفته برای او به عنوان یک سیاهپوست آمریکایی به شدت خجالت آور است. در یک ساعت آخر فیلم که ماجراهای داستان دیگر به جنگ داخلی و یا تلاش مصممانه اسکارلت برای پس گرفتن ثروت خود مربوط نمیشود، کاستی و نقطه ضعفهای بزرگتری در این فیلم پدیدار میشوند. در یک ساعت آخر موضوع محوری داستان یک مثلث عشقی مضحک است. با وجودی که اسکارلت با رت باتلر ازدواج کرده اما هنوز هم در آرزوی اشلی است که یک دهه پیش اظهار عشق او را رد کرده بود. شاید هیچ بازیگری نمیتوانست با کاریزمای شیطانی کلارک گیبل رقابت کند. اما لزلی هوارد بازیگر ۴۶ ساله انگلیسی با کاکل بلوند خود که از ابتدای کار این نقش را نمیپسندید، حتی کتاب را هم نخوانده بود و به زحمت میتوانست رفتار ویوین لی را تحمل کند، به خوبی این نقش را ایفا کرد و حتی سعی نکرد لهجه انگلیسی خود را بپوشاند. این فرض که زنی، چه رسد به زن غیرمتعارف و گستاخی مثل اسکارلت، شخصیت وارفته اشلی را به مردی مثل رت باتلر ترجیح دهد، واقعا پوچ و بیمعناست و این مهملترین عنصر در این فیلم جسورانه، گمراه کننده و منحصر به فرد است. پس از گذشت ۷۵ سال هنوز هم اسکارلت بیننده را مسحور و مسخ میکند. هنوز هم ماجراهای اسکارلت و رت باتلر ذهن ما را به خود مشغول میکند. اما حقیقت این است که رابطه اسکارلت و اشلی برای هیچکس اهمیت ندارد. /منبع:بی بی سی
|