شیما هاشمی/
آمارهای اعلام شده از سوی پزشکی قانونی حاکی از آن است که این روزها شمار مجروحان و آسیب دیدگان در درگیری های خیابانی به حد چشم گیری افزایش یافته است طبق این آمارها «ایرانیها در یک سال بیش از 600 هزار بار با یکدیگر دعوا و نزاع میکنند. این آمار همچنین از 1680 بار نزاع و درگیری در روز سخن میگویند. اما، نزاعهایی که پیامدهایی ناگوار دارند نیز، بخش زیادی از آمارهای نگرانکننده را به خود اختصاص میدهند.» افزایش آمار چنین اتفاقهایی همان طور تأسف آور است که افزایش ارقام آماری تورم و آلودگی هوا و.... است.
با نگاهی به این پروندهها درمییابیم که مجرمان این درگیریها همیشه خلافکار یا افراد باسابقه نیستند بلکه درصد زیادی از این افراد بدون فکر و در یک لحظه این درگیریها را به وجود آوردهاند و اغلب به علت موضوعاتی کم اهمیت که نتیجه پایین آمدن آستانه تحمل مردم است. مثل سوءتفاهمهای بی جا، متلک پرانی، جای پارک و ترافیک و..... . دكتر خراطها آسيبشناس و پژوهشگر مسائل اجتماعي كه چندي پيش پژوهشي را درباره نزاع در شهر تهران به سفارش اداره كل مطالعات اجتماعي ناجا انجام داده است، در اين باره ميگويد: «نزاعها دو دسته هستند. نزاعهايي كه بر اثر اختلافات ريشهدار اتفاق ميافتد يا نزاعهايي كه اختلافات آني منجر به وقوع آن ميشود. آيتمهايي چون كمبود پارك اتومبيل، عدم رعايت قوانين راهنمايي و رانندگي، ساختوسازها و مزاحمتهاي ناشي از آن، فقدان فرهنگ آپارتمان نشيني، افزايش قيمت خدماتي چون كرايه تاكسي، افزايش قيمت كالاهايي كه در سبد خانوار حياتي هستند و فقدان نظارت بر همه اين موارد بيشترين دلايل نزاعهاي آني هستند.» در واقع برخی از این درگیریها باید موضوعاتی باشند که بتوان بدون ایجاد هیچ تنش عصبی به راحتی از کنار آنها گذشت، چه برسد به درگیرهایی که حتی برخی موارد پایان هولناکی دارد و منجر به قتل میشود.
شاید این مسأله یکی از عواملی باشد که چهرهی روزانه شهری را افسرده کرده است، زیرا مردمی که هرکدام به هدفی در حال رفت و آمد در شهر هستند علاوه بر درگیریهای ذهنی خود باید با استرسهایی از محیط بیرون نیز مواجه شوند. چنین تنشها و درگیریهایی را در ابتدای روز دیدن باعث میشود که کنترل هیجانات روانی سختتر شود و همچنین رواج چنین رفتارهایی الگوهای غلطی را شکل میدهد که مردم یاد میگیرند این گونه برخورد کنند و افسوس که در نهایت لبخند از چهرهی شهر و مردمان آن حذف میشود.
علاوه بر افزایش آمار این درگیریها در سطح شهر با یک نگاه به اطرافیان نزدیک خود و فراتر از آن، افراد جامعه متوجه میشویم که افزایش خشونت و نزاع در نهاد خانوادهها و در مقیاس وسیعتر در سطح جامعه هم وجود دارد. کمرنگ شدن عشق در خانواده به علت درگیر شدن در روزمرگی کاری و خستگیهای ناشی از آن باعث شده افراد خانواده دیگر فرصت این را نداشته باشند که ساعتی کنار هم بنشینند و پای درد و دل هم کمی آرامش بخش هم باشند. حتی میبینیم که فرزندان نیز از مادران خود فاصله گرفتهاند. زمانی که مادر تحمل رفتارهای متناقض فرزند خود را ندارد و نمیتواند خشم خود را کنترل کند دور از انتظار نیست که جامعه هم چنین تحملی را از دست داده باشد.
در این خصوص دکتر مهرداد ناظری، جامعه شناس و عضو هیات علمی دانشگاه آزاد بر این باور است که «یک تحولی که ما در دو دههی اخیر بیشتر شاهد آن بودیم بحث انقلاب اطلاعات است که این انقلاب ساختارهای اجتماعی و فرهنگی را به شدت دستخوش تغییر کرده و مفهوم نسل را تغییر داده. اگر در گذشته یک دهه را با عنوان نسل میگرفتیم و با عنوان مثال میگفتیم دهه پنجاه و شصت فرق دارد الان شاید بتوانیم بگوییم هر دو یا سه سال یک نسل است و در هر دهه ما شاهد چند نسل هستیم. طبیعتا این سرعت تغییر نسلها فاصلهها را بیشتر میکند. در واقع همین موضوع باعث میشود فاصله فکری فرهنگی در میان اعضای خانواده به شدت زیاد شود، یعنی اگر در گذشته بچههای با فاصله سه یا چهار سال اختلاف سنی هم بازی بودند الان بچههای با چهار سال فاصله با هم تفاوت دارند. از طرفی دیگر نسل گذشته (تقریبا بین 40 تا 60سال) خیلی با فضای دنیای اطلاعات فاصله دارند و همین موضوع باعث میشود گسست به وجود آمده بین نسلها به یک شکاف مبدل شود و طبیعتا این شکاف اختلاف و تعارض را در خود دارد.» وی میافزاید: «شاید در هیچ دورهای از تاریخ به حد الان خانوادههای ایرانی این همه اختلاف و تعارض را در خود ندیده باشند. اما اساسا اختلاف نسلها چیزی نیست که بتوان جلوی آن را گرفت، اما در صورتی که بتوانیم در فضای خانواده ایرانی گفتوگو کردن را یاد بگیریم و فرهنگ مدارا را به کار ببریم میتوانیم این اختلاف را کمتر کنیم. فرهنگ گفتوگو در کشور ما خیلی عمیق و ریشهای نیست اما در فرهنگ یونان باستان که غرب، فرهنگ امروز خودش را مدیون آن میداند جایگاه داشته، مثلا در ضیافت افلاطون میبینیم که فلاسفه چگونه در مورد موضوع مشخصی گفتوگو میکنند و علیرغم اختلاف نظر، بین آنها تعارض ایجاد نمی شود. اما در جامعه ایرانی از همان میز صبحانه در خانوادهها تعارض ایجاد میشود و تعامل و گفتوگویی بین آنها شکل نمیگیرد.» این استاد دانشگاه معتقد است: «با این اوصاف خانوادههای پرتنش در کوچه و خیابان به یکدیگر برخورد میکنند و این تعارضات به سطح کوچه و خیابان هم کشیده میشود، به طوری که اگر فردی در خانواده در سلسله مراتب قدرت نقش فرودست را ایفا کرده حالا در کوچه و خیابان میخواهد نقش فرادستی ایفا کند و تمام سرخوردگیها و غضبهای فرو خورده را بر سر سایرین خالی کند. ضمن این که ما بخشی از تعارضات خیابانیمان ناشی از ناکامیها، نارضایتیها و ناملایماتیهای دوران کودکی و نوجوانی است که در دورهی بزرگسالی خودش را به شکل خشونت و پرخاشگری خیابانی در برخورد با افراد نشان می دهد.»
یکی از دیگر عوامل بازدارنده کنترل خشم اختلالات روانی مثل افسردگی و استرس است که بسیاری مردم از وجود چنین مشکلی در خود بی اطلاع هستند. متأسفانه با وجود تبلیغات بسیار هنوز هم مراجعه به روانشناس در کشور ما فرهنگسازی نشده و باورهای سنتی که باعث برچسب زدن به افراد مراجعه کننده به روانشناس میشود یک عامل بازدارنده در این اقدام به شمار میرود. چه بسا افرادی هستند که از این باورهای غلط سنتی دور هستند و با مراجعه به روانشناس و جلسات روان درمانی و استفاده از آرام بخشهای بیخطر به کنترل خشم و تنشهای روانی خود کمک میکنند.
دکتر شاملو، روانشناس، در این خصوص میگوید: «خشم بهعنوان یکی از اولین احساسات آدمی است که از روز تولد تا مرگ با آدمی همراه است. خشم همیشه بد نیست چرا که خشم خوب یا خشم مثبت هم داریم.اما خشم بد یا منفی احساسی است که توان آدمی را برای رفتاری سریع آماده میکندمثل کوشش برای فرار از خطر مرگ. اما عصبانیت رفتاری است نامناسب که بهدنبال خشم بهوجود میآید. بنابراین زمانی که ما رفتاری نامناسب را از فردی میبینیم باید به این نتیجه برسیم که این فرد عصبانی است و این عصبانیت او بهخاطر خشمگین شدن او است. به عبارتی احساس بدی که در ذهن و بدن فرد بهوجود آمده است او را مجبور کرده است عصبانی رفتار کند. همچنان میتوانیم اشاره کنیم که خشم بهخاطر باورها و توقعات و غیره بهوجود میآید در صورتیکه عصبانیت که رفتاری نامناسب است نتیجه انتخاب ما میباشد. یعنی ما انتخاب میکنیم که عصبانی شویم. بهطور مثال وقتی ما در اختلاف با فردی که از ما ضیعفتر است قرار می گیریم عصبانی میشویم و داد میزنیم ولی اگر با یا پلیس درگیر شویم سر پلیس داد نمیزنیم چرا که پیامد رفتارمان را میتوانیم بسنجیم که به نفع ما نیست پس عصبانی نمیشوم. این روانشناس معتقد است که دلایل چندی برای بهوجود آمدن خشم بهعنوان یک احساس شمرده میشود از جمله: مشکلات روانی (افرادی که دچار اختلال شخصیت هستند بهسرعت خشمگین میشوند)، باورهای نادرست فرد مثل پرتوقع بودن، ساده انگاشتن زندگی که هر چیزی را که بخواهیم بهسادگی بهدست میآید، افکار و باورهای شناختی نادرست مثل مقایسهگر بودن و یا غلو کردن و سیاه سفید دیدن دنیا و غیره، دنیا را محل لذت دیدن نه محل کار و کوشش، انتظار بیش از حد از خود و دیگران داشتن، خود را با دیگران در اختلاف دیدن نه در تفاوت، ناتوانی در عقب انداختن لذت و نگران و مضطرب بودن، ناتوانی درمدیریت خشم و غیره همه اینها میتواند سبب خشم آدمی شوند. همچنین حوادث و خاطراتی بد و نیازهای ارضا نشده در گذشته ما که به یاد داریم اگر نتوانیم آنها را به هر دلیلی از خود دور کنیم حتما باعث خشم ونارضایتی ما میشوند. اما بنا به نقطه نظر دکتر شاملو اینکه این خشم ما به رفتار و یا عصبانیت تبدیل میشود، مساله ی دشواری است که جامعه انسانی با آن همه روزه و در هم جا روبهرو میشود. ما عصبانیت خود را به شکلهای متفاوتی نشان میدهیم مثلا رفتاری بسیار تندتر از عامل خشمگین کردن ما، دوم رفتاری کاملا نامناسب با محیط و موقعیت، سوم طولانی بودن مدت عصبانی بودن ما، چهارم آسیب زدن به خود و یا دیگران، درپایان برای مقابله با خشم و عصبانیت دو راه وجود دارد یکی مراجعه به روانشناس برای ریشهیابی خشم و عصبانیت خود و دوم شناخت چرایی خشمگین شدن و عصبانی شدن، به شکلی که نه تنها خشم بلکه عصبانیت خود را نباید کنترل کرد بلکه باید آنرا به شکل مناسبی ابراز کرد، آن را مدیریت کرد نه اینکه سرکوب کنیم و یا فرو بخوریم.»
اما از سوی دیگر نقش مشکلات اقتصادی و افزایش بیشتر فاصله طبقاتی در جامعه را نیز نمیتوان نادیده گرفت که باعث شده قشر متوسط که اکثریت جامعه راتشکیل می دهند تنها در تلاش برای به دست آوردن درآمدی در حد گذراندن زندگی عادی باشند و فرصتی برای تفریح نداشته باشند. علاوه بر آن هزینههای تفریح نیز بالا است و بر همین اساس از تاثیر عواملی همچون فقر، بیکاری و مشکلات اقتصادی در پایین آمدن آستانه تحمل افراد نیز نمیتوان به سادگی گذشت.
دكتر خراطها با تاكيد بر اينكه بسياري از نزاعهاي خياباني ريشه در مسائل اقتصادي دارند ميگويد: «مشكلات مالي خود را در قامت فشارهاي روحي و رواني نشان ميدهند و آستانه تحمل فرد را تا آنجا پايين ميآورند كه با اولين درگيري، نزاع رخ ميدهد و حتي برخي از آنها منجر به قتل ميشود. حتي اگر با قتل نيز پايان نيابد، آمار ضرب و جرح در جامعه را افزايش ميدهد.» دکتر سعید مویدفر جامعه شناس و عضو هیات علمی دانشگاه تهران نیز در این خصوص میگوید: «آمارها نشان میدهد بعد از سال ۸۴، اقشار محروم و کم درآمد که اکثریت جامعه ما را تشکیل میدهد، به خاطر احقاق حقوق خود دست به تکاپو زدند و انتظارات آنان یکی از مسائلی است که به نزاع دامن میزند.»
شاید اگر این مسایل اقتصادی و بی پولی در جامعه ما تا حدی حل شود مردم آرامش بیشتری داشته باشند و بهتر بتوانند از لحاظ روانی خشم خودشان را در شرایط حساس کنترل کنند به این امید که توافقات هستهای بخشی از مسایل اقتصادی مردم را حل کند!
در پایان چنین میتوان نتیجه گرفت که هیچ راهکار قطعی و محکمی برای رفع کامل خشونت وجود ندارد. اما با شناسایی عوامل پرخاشگری و مطالعه و ارایهی آموزشهای علمی و الگوهای صحیح رفتاری میتوان خشم را از افراد و سطح جامعه دور کرده و بتوانیم تنشهای روانی خود را به حداقل برسانیم. البته بر هیچکس پوشیده نیست که همان طور که بیان شد یکی از علل اصلی این مشکلات روانی، مشکلات اجتماعی و اقتصادی است و برای حل آن ابتدا باید به رفع این مشکلات بپردازیم، اما در همین حال پرداختن به مشکلات روانی افراد نیز باید همواره مدنظر قرار بگیرد. به هر روی نمیتوان خشم را به عنوان یکی از احساسات بشری انکار کرد اما آنچه مهم است مدیریت و کنترل آن و جلوگیری از عواقب ناخواستهای است که میتواند آثار جبران ناپذیری را در روح و روان فرد و جامعه بر جای بگذارد. سعی کنیم از کوره خشم سوخته بیرون نیاییم.
|