سوري مقدم
در كتاب لسانالغيب معلوم ميشود كه تولد عطّار در نيشابور بوده و در طلب اولياء و مشايخ بسيار سفر كرده و شهرهاي ري، كوفه، مصر، دمشق، مكه، هندوستان و تركستان را سياحت نموده و بالاخره در نيشابور رحل اقامت افكنده چنانكه ميگويد:
شهر شاپورم تولدگاه بود در حرمگاه رضايم راه بود
چهار اقليم جهان گرديدهام دامن به لب دگر بوسيدهام
مرقد اثنا عشر رُفتم به چشم ميزنم بر دشمنانشان سنگ يشم
اوليا را ظاهر و باطن همه ديده چون موسي ميان اين رمه
در حرمگه چند گشتم مُعتكف تا يقينم گشت سِرّ من عرف
سر برآورده به محبوبيّ عشق سير كرده مكّه و مصر و دمشق
كوفه و ري تا خراسان گشتهام سيحُن و جيحونش را ببريدهام
ملك هندوستان و تركستان زمين رفته چون اهل خطا از سوي چين
عاقبت كردم به نيشابور جاي اوفتاد از من به عالم اين صداي
در نيشابورم به كنج خلوتي با خداي خويش كرده وحدتي
عطار در اوان طفوليت سيزده سال در مشهد رضا در خراسان اقامت داشته است چنانكه گويد:
شَهِ من در خراسان چون دفين شد همه ملك خراسان انگبين شد
به وقت كودكي من سيزده سال به مشهد بودهام خوشوقت و خوشحال
عطار سيونه سال در جمع كلمات و اشعار عرفا اشتغال داشته است چنانكه از اين ابيات در همان كتاب مستفاد ميشود:
دريغا سيونه سال تمامت بكردم در معانيها سلامت
همه اوقات من در پيش مردان برفت از دست كو مرد صفادان
وليكن شكر گويم صد هزارت كه دارم ملك اسرارم مدارت
ز بهر عارفان دارم كتبها كه گويند دعا در صبح اعلي
ز بحر علم دارم صد كتب من در او بنهادهام اسرار لُب من
و عطار هيچگاه زبان به مدح كسي از ملوك و امراء عصر خود نگشوده است و در تمام كتابهايش يك مديحه پيدا نميشود و خود در اشارت بدين معني گويد:
به عمر خويش مدح كس نگفتم دُري از بهر دنيا من نسفتم
تأليفات عطار چنانكه خودش ميگويد كه عدد ابيات اين كتب با كتب ديگرش به چهل ميرسد كه 060/202 بيت است كه گويد:
بدان خود را كه سيّ و ده كتب را نهادم بر طريق علم اسما
شمار بيت بيت اينها بگويم من از كشت معاني تخم رُويم
دويست و دو هزار و شصت بيت است زياده تا يكي ميدان كه قيد است
بعضي از تأليفات عطار عبارتند از: تذكرهالاولياء، جواهرالذّات، وصلتنامه، اسرارنامه، الهينامه، مصيبتنامه، بلبلنامه، معراجنامه، مختارنامه، اشترنامه، جواهرنامه، شرحالقلب و آخرين كتابش لسانالغيب ميباشد.
در حمله چنگيزخان مغول به ايران -وقتي به نيشابور رسيدند و به قتل و غارت مردم ادامه ميدانند- شيخ فريدالدين عطار نيشابوري نيز شمشير به دست گرفته با مغولها در حال نبرد بود كه اسير مغولان شد و در قتل عام شهيد شد و سبب شهادت او آن بود كه طوطي روح مباركش از زندان قفس بدن ملول شد و ميخواست كه به شِكرستان وصال حق رسد. گويند شيخ كه تعجيل در قتل خود مينمود و مغولي ميخواست شيخ را به قتل رساند، مغول ديگر گفت: «اين پير را مَكش، خونبهاي او هزار درم بدهم». مغول خواست كه ترك قتل شيخ نمايد، شيخ گفت: «مفروش،كه بهتر از اينم خواهند خريد». جاي ديگر، خواست او را به قتل رساند شخص ديگر گفت: «او را مكش كه من خونبهاي او يك توبره كاه ميدهم». شيخ گفت: «اي مغول، بفروش كه به از اين نميارزم» و مغول از گفته او خشمناك شد و شيخ را به شهادت رساند و او به درجه شهادت نايل گشت در سال 627 هجري قمري.
|