سلسله علويان در طبرستان

اسداله ناظري

بعد از آنكه عبدالله‌بن‌طاهر، مازيار را مغلوب و دستگير كرد حكومت طبرستان را از طرف معتصم خليفه، به عموي خود حسن‌بن‌حسين سپرد و حسن تا ذي‌الحجه 228 كه سال فوت اوست به عدالت و حسن سيرت در اين قسمت حكومت مي‌كرد و مردم از او شكايتي نداشتند. پس از حسن به ترتيب طبرستان به طاهربن‌عبدالله‌ بن‌طاهر (مدت حكومتش يك سال و سه ماه) و برادر او محمدبن‌عبدالله (قريب هفت سال) سپرده شد و چون محمد در ماه صفر 237 به بغداد رفت از جانب خود قسمتي از طبرستان را به برادرش سليمان و قسمتي ديگر را به مردي عيسوي به نام جابربن‌هارون واگذاشت. جابر مقداري از مراتع مردم را به ظلم تصاحب كرد و به اراضي متعلق به مخدوم خود افزود و محمدبن‌اوس بلخي پيشكار سليمان هم به همين شكل با اهالي به جور و عنف معامله نمود و او كه بر قسمت رويان و چالوس حكومت داشت هر سال سه بار از مردم ماليات مي‌گرفت. يك بار به نام خود و بار دوم به نام احمد پسرش و بار سوم به نام زرتشتي‌اش. اهالي طبرستان كه از مظالم اين عمال مخصوصاً از تعديات محمدبن‌اوس به جان آمده بودند چاره‌اي جز آن نديدند كه دست توسل به دامن مبلغان علوي دراز كنند و آنها را كه به دشمني و خلافت بني‌عباس و عمال آنها برخاسته بودند، به ياري خود بخوانند و به همين عزم يكي از سادات مقيم رويان را كه اولاد زيد پسر امام حسن مجتبي(ع) بود، به قبول بيعت خواندند اما علوي مزبور چون خود را براي اين امر خطير شايسته نمي‌دانست تكليف ايشان را نپذيرفت و شوهر خواهر خويش را كه در ري اقامت داشت و نام او حسن‌بن‌زيد بود لايق اين مهم معرفي كرد و اهل رويان را به دعوت او هدايت نمود.

حسن‌بن‌زيد داعي كبير (250-270هـ): شورشيان به رياست عبدالله‌بن وندا اميد، نامه‌اي به آن علوي يعني حسن‌بن‌زيدبن اسماعيل به حاجب‌الحجار كه او نيز از فرزندان امام حسن مجتبي(ع) بود، فرستاد و او را به رويان دعوت كردند. حسن‌بن‌زيد در 25 رمضان سال 250 هجري به قصبه كلار از آبادي‌هاي سرحدي بين گيلان و طبرستان (در جلگه كلاردشت حاليه) آمد و مردم با او بيعت كردند و حسن لقب داعي‌ الخلق الي‌ الحق يا داعي كبير يافت و مؤسس سلسله علويان طبرستان شد. حسن‌بن‌زيد پس از استيلا بر رويان، چالوس و ري جمعي از مبلغان علوي را به عنوان دعوت به اطراف طبرستان و ديلم فرستاد و مردم گروه گروه به او پيوستند. از جمله عده‌اي از بزرگان ديلم به خدمت او در آمدند و كار حسن سخت بالا گرفت. محمدبن‌اوس يكي از سران سپاهي خود را به دفع حسن فرستاد ليكن داعي كبير به سهولت او را مغلوب و منهزم نمود و 23 شوال 250 به آمل وارد شدند و از آنجا حكامي‌ براي كلار، رويان و چالوس تعيين نمود. مدعي بزرگ ديگر حسن‌بن‌زيد در مازندران اميري بود از خاندان اسپهبدان آل قارن به نام قارن‌بن‌شهريار كه در حدود سال 240 هجري قبول اسلام كرده و با پذيرفتن اداي خراج از طرف طاهريان در قسمت شرقي مازندران حاليه حكومت مي‌كرد.

قارن ابتدا خواست به حيله بر حسن دست يابد و او را به ملاقات خواند تا به او دست بيعت دهد ليكن حسن از نقشه او آگاه شد و به دعوت قارن اعتنايي نكرد. قارن هم با سليمان بن عبدالله طاهري و جمعي از بزرگان خراسان دست به يكي كرد و جمعاً به جنگ داعي كه در آمل بود، آمدند. اين بار هم فتح نصيب داعي شد به خصوص كه اسپهبد ديگري به اسم فادوسيان از داعي طرفداري نمود و اين دو دلاور جمع كثيري از سپاهيان سليمان و قارن را كشتند. قارن به رويان و سليمان به گرگان گريختند و امير خراسان محمدبن‌طاهر مجبور شد كه لشگر ديگري به ياري عم خويش (سليمان) بفرستد اما اين دفعه هم غلبه به نفع داعي شد. طاهريان شكست‌خورده به خراسان برگشتند و قارن به پناه داعي آمد. خلاصه حسن‌بن‌زيد در مدت سه سال از رمضان 250 تا ذي‌الحجه 253 تمام طبرستان و قسمت مهم ديلم و ري را به تصرف خويش درآورد و از همه جا عمال و پيروان بني‌عباس را راند و علويان بر اثر آوازه شوكت و قدرت او از اطراف حتي از حجاز، شام و عراق به طبرستان آمدند و در اين خطه مقيم شدند.

قارن بار ديگر عاصي شد. حسن به دفع او قيام كرد و در 254 تصميم گرفت كه گرگان و خراسان را نيز مسخر سازد ليكن معتز خليفه عباسي دو تن از سرداران ترك خود را با سپاهي گران به طبرستان فرستاد. آنها ري، قزوين، ساري و آمل را گرفتند و داعي چون عده كافي در مقابل آنها نداشت به چالوس رفت و چون سپاهيان خليفه برگشتند، در 22 رمضان 255 يعني درست پنج سال بعد از قيام اولي به آمل برگشت و دوباره طرفداران خود را كه پراكنده شده بودند، گرد آورد. سپس عازم تصرف گرگان شد و آنجا را گرفته، به محدوده حكومت خويش گمارد. در سال 259 هجري بعد از آن كه يعقوب صفاري طاهريان را برانداخت و بر خراسان مستولي شد متصرفات او با ممالك حسن‌بن‌زيد علوي مجاور گرديد و معلوم بود كه اين دو شيرمرد كه هر دو تقريباً در يك تاريخ قيام نموده و هر دو مؤسس سلسله‌اي علي‌رغم خلفاي عباسي و عمال آن‌ها يعني طاهريان بودند، دير يا زود به نرم كردن دست و پنجه با يكديگر خواهند پرداخت. علي‌الخصوص كه هر دو به متصرفات يكديگر چشم دوخته بودند. يعقوب به ادعاي جانشيني طاهريان طالب تصرف گرگان و طبرستان بود و داعي به همين عنوان شايق تسخير خراسان. اتفاقاً در همين سال 259 يكي از معارضين يعقوب از لشگر او گريخت و به گرگان به حمايت حسن‌بن‌زيد آمد و داعي او را پناه داد. يعقوب در بهار 260هجري وارد گرگان شد و داعي كه تاب مقاومت امير سيستاني را درخود نمي‌ديد، فرار كرد و به خاك ديلم رفت. يعقوب هم از جانب خود عمالي در طبرستان به جا گذاشت و راه خراسان پيش گرفت ليكن قبل از مراجعت او مردم چالوس بر لشگريان يعقوب شوريدند و يعقوب به سركوبي آن‌ها برگشت اما اين بار بر اثر گل و رطوبت و تعرض دلاوران طبري به سپاهيان او لطمات بسيار وارد آمد و ناچار از ساري به دامغان برگشت و دستور داد همه علوياني را كه دستگير كرده بودند آزاد نمايند. داعي بار ديگر به ياري مردم ديلم به طبرستان رجعت نمود و در 263هجري گرگان مجدداً به تصرف او درآمد و اين دفعه هيبت او در دل‌ها از سابق بيشتر شد و دولت او استحكام و قوت پذيرفت. در سال 266 هجري پسر و جانشين اسپهبد قارن يعني رستم، با حكمران نيشابور احمدبن‌عبدالله خجستاني كه پس از مرگ يعقوب ليث بر آنجا استيلا يافته بود همدست شدند تا داعي را از گرگان و طبرستان برانند. داعي به كمك برادر رشيد خود محمدبن‌زيد، اسپهبد رستم را مغلوب و متواري كرد و پس از تحميل خراج به او امان داد. خجستاني نيز پس از غارت قسمتي از آبادي‌هاي گرگان به نيشابور برگشت.

در سال 269 حسن‌بن‌زيد (داعي) مريض شد و يك سال رنجور بود تا آنكه در سوم رجب 270هجري پس از 19 سال و هشت ماه حكومت مرد و برادرش محمدبن‌زيد جاي او را گرفت. احمدبن‌عبدالله خجستاني سابق‌الذكر چنان كه در تاريخ صفاريان بيايد ابتدا از سران سپاهي علي برادر يعقوب و عمرو بود لكن پس از مرگ يعقوب يعني در سال 265هجري بر عمرو ليث عاصي شد و نيشابور را تحت امر خود آورد و كم كم كار ادعاي او تا آنجا بالا گرفت كه به نام خود سكه ضرب زد و در 266هـ بر جريان مستولي شد و در همين سال بر عمروليث نيز غلبه يافت و در خيال گرفتن هرات و سيستان بود كه در سال 268هـ به علت سوء سيرت و طمع‌ورزي به دست دو نفر از غلامانش در نيشابور به قتل رسيد. بعد از كشته شدن خجستاني اتباعش دور رافع‌بن‌هرثمه را گرفتند و اين رافع ابتدا در خدمت اميرمحمد طاهري مي‌زيست سپس پيش يعقوب رفت اما چون ريشي دراز و منظري بسيار كريه داشت يعقوب او را از پيش خود راند. رافع ناچار در شمار اصحاب خجستاني درآمد و پيش او بود تا خجستاني كشته شد.

تا سال 271 رافع در خراسان مدعي عمروليث بود اما در اين سال مغلوب عمرو شد و متواري مي‌زيست تا در سنه 272 كه شنيد محمدبن‌زيد از حاكم ري كه تركي بود از دست‌نشاندگان بني‌عباس شكست خورده، موقعيت را مغتنم شمرد و به تحريك اسپهبد رستم‌بن‌قارن كه از دست داعي فراري بود به گرگان حمله برد. داعي پس از مدتي كوشش چون تاب مقاومت نداشت بالاخره در سال 274 از جلوي ايشان گريخت و به كجور و ديلمان پناه برد و تا سال 277 در ديلمان بود. در اين تاريخ از مردم ديلم مدد گرفته عوامل رافع را از طبرستان بيرون كرد ولي به علت كثرت دشمنان كه به رافع ملحق شده بودند، حريف او نشد تا وقتي كه رافع چند بار از لشگريان معتضد خليفه عباسي در ري و از سپاهيان عمروليث شكست خورد و علي‌رغم ميل خليفه در سال 282 به محمدبن‌زيد توسل جست و به نام او خطبه خواند. داعي به ظاهر بيعت او را پذيرفت ولي باطناً از قدرت او خشنود نبود و با او به همين حال معامله مي‌كرد تا آنكه بالاخره عمروليث در سال 283 هـ رافع را شكستي سخت داد و رافع به خوارزم گريخت و در آنجا به دست عوامل عمرو كشته شد و داعي از جانب اين مدعي پرزور فتنه‌جو خلاص يافت و بار ديگر از گيلان تا گرگان به امر محمدبن‌زيد گردن نهادند. تا سال 287 يعني سال غلبه اميراسماعيل ساماني بر عمروليث داعي گرفتاري مهمي ‌نداشت. در اين تاريخ كه خراسان به تمامي‌ ضميمه‌ي حوزه حكومتي سامانيان شد چون داعي مي‌دانست كه سامانيان عمال مستقيم خلفاي عباسي‌اند و دير يا زود به فكر برگرداندن گرگان و طبرستان به امر خليفه خواهند افتاد، پيش‌دستي كرده به عزم جلوگيري از خيالات آن‌ها سپاهياني در گرگان گرد آورد. اسماعيل هم لشگري آراسته به همراهي محمدبن‌هارون سرخسي از سرداران خود به جنگ داعي فرستاد و در قدم اول داعي تير خورد و كشته شد. محمدبن‌هارون در شوال 287 سر او را با پسرش به بخارا فرستاد و جرجان و طبرستان را مطيع امير اسماعيل ساماني كرد اما محمدبن‌هارون كمي ‌بعد راه عصيان پيش گرفت و اسماعيل ناچار شد كه خود در سال 288 به طبرستان بيايد و محمدبن‌هارون را از آنجا براند.

الو سايه
ليدرها و فوتبال حسين قره هستم از اهالي اسلام‌شهر. روزهايي كه مسابقات فوتبال است به اتفاق 2 فرزند و همسرم فوتبال را از طريق تلويزيون تعقيب مي‌كنيم. مدتي بود فضاي ورزشگاه‌ها خوب شده بود و تماشاچيان توهين نمي‌كردند، متأسفانه در هفته قبل و به هنگام ديدار تيم‌هاي راه‌آهن و استقلال طرفداران استقلال كه توسط ليدرها تهييج مي‌شدند به آقاي فردوسي پور توهين كردند و يك بار ديگر چهره زشتي به ورزشگاه دادند و باز هم شاهد بوديم كه رسانه‌ها مورد تاخت و تاز قرار گرفتند. بايد جلوي اينها گرفته شود. شهرداري ناحيه ...
ارسال نظر
نام :
ایمیل :
دیدگاه :
 
دیدگاه کاربران :
تاکنون هیچ نظری برای این مطلب ثبت نشده است !
مطالب دیگر این شماره
:: همه ی ما 3 اکتاو صدا داریم
:: آواز و آگاهی
:: با صدای یوگی، گلویت را آزاد کن
:: تماس با ما
:: درباره ما
:: اخبار
:: اسرار ویبره (۴)
:: فالستو صدای سر نیست
:: خیال‌بافی‌های عاشقانه
:: سخن مدیرمسئول
 
1 visitors online
شما در اینجا قرار دارید :
شماره :
تاریخ :
سال :
پر بازدید ها
با اضافه شدن ۸۵کاروان جدید؛ ثبت‌نام کاروان‌های عمره در تهران آغاز شد
همه ی ما 3 اکتاو صدا داریم
امان از درد شست پا!!
آواز و آگاهی
با صدای یوگی، گلویت را آزاد کن
پردرآمدترین شغل‌های ایران را بشناسید
تماس با ما
درباره ما
نگاهي به فيلم يك روش خطرناك؛ انساني بس بسيار انساني
اخبار
پیوند ها
ایران طراح
تابناک
فارس نیوز
خبر آنلاین
قانون
صفحه اصلی   |   درباره ما   |   اشتراک   |    اخبار   |   جستجو   |   تماس با ما
Error
طراحی سایت و میزبانی وب : ایران طراح