فضلاله رفان
كاترين منسفيلد داستان كوتاهنويس و منتقد ادبي، متولد زلاند نو (1888-1923) براي اغلب اهل كتاب نامي آشناست. منتقدان او را از ماهرترين نويسندگان انگليسي زبان شمردهاند. در حيات كوتاه و مملو از شوربختي خود، تأثيري ماندگار بر رمان مدرن جهان گذاشت. تأثيري همانند ويرجينيا وولف نويسنده، دوست و ناشر آثارش. زماني كه ويرجينيا وولف در سال 1917 با همكاري شوهرش، سازمان انتشارات هوگارث (Hogarth Press) را تأسيس كرد، انتشار آثار كاترين را جزو برنامه خود قرار داد. او در سن 9 سالگي، اولين داستان كوتاهش را نوشت و در سال 1900 براي تحصيل عازم كالج كوليتر لندن شد و به كار همزمان ويراستاري و آموزش موسيقي (نواختن ويولونسل) پرداخت. سه سال بعد به زادگاهش بازگشت ولي مدتي بعد به لندن مراجعت نمود و اين مراجعت همراه شد با يك ازدواج ناموفق، يك بيماري و به دنيا آوردن طفلي مرده! سفري كوتاه به آلمان داشت و رهآورد اين سفر، مجموعه داستانهاي كوتاه، در يك پانسيون آلماني نام داشت (1911) و در اين سالها براي مجلات مختلف، نقد ادبي هم مينوشت. او در آثارش بر زير و بمهاي عاطفي و ظرايف رفتاري شخصيتهاي داستان تكيه دارد و با ديد روانشناختي، داستان را استوار بر رويدادهاي كوچك اما پراهميت نموده و خيلي به ساختار پيچيده و حوادث گزافهآميز نميپردازد. كاترين در سال 1911 با «جان موري»، نويسنده و منتقد انگليس آشنا ميشود و سالها بعد از جدايي از همسر اولش با موري ازدواج مينمايد. در اين دوران وضع مالياش تعريف چنداني نداشت و بيماري تنفسي هم دست از سرش بر نميداشت و مدام در جستجوي آب و هواي مناسب در سفر بود. در طي جنگ جهاني اول، برادرش لسلي را از دست داد كه يار و همدمش بود. زماني را هم در جنوب فرانسه به نوشتن گذراند و داستانهاي: «درآمد» و «فرانسه بلد نيستم» حاصل اين ايام بود. در سال 1917 مصيبت ديگري رخ نمود و با ابتلا به ذاتالريه، به سل ريوي دچار شد. خسته و بيمار، زماني را در پاريس طي ميكرد كه بيوقفه توسط آلمانها، بمباران ميشد و زماني ديگر را در لندن با اوضاع جسماني وخيم ميگذارند. هر چند كه از نوشتن داستان و نقد ادبي باز نمانده بود و سه مجموعه داستان كوتاه به جمع آثارش اضافه نمود:
سعادت و داستانهاي ديگر(1920)، گاردن پارتي(1922) و آشيانه كبوتر(1923) كه شهرت خوبي را برايش به ارمغان آورد.
اما شرح گرفتاريها و بيماريهاي رواني و جسمي او در كتاب «خاطرات» آمده كه پس از مرگش به چاپ رسيد. كاترين سرانجام در سن حدود سيوچهار سالگي در اثر خونريزي ريه درگذشت و در نزديكي آون، در فرانسه به خاك سپرده شد و شوهرش موري در رثاي او چنين نوشت: «هرگز كسي را مثل او بيتكلف و خودجوش نديدم. با زندگي چنان آميخته بود كه گل آفتابگرداني با آفتاب.»
حاصل حيات كوتاه ادبي او، هشتاد داستان كوتاه، يك دفتر شعر و تعدادي نقد ادبي و نوشتههاي پراكنده بود. اكثر منتقدان، آثارش را با داستانهاي كوتاه چخوف مقايسه ميكنند و او را متهم به اين مينمايند كه به جاي داستان، طرحواره مينويسد. در آثارش خبري از پيرنگ (plot) نميباشد. به عبارت ديگر حداقل وابستگي به مفهوم سنتي پيرنگ و تأكيد بر موقعيتي واحد كه در آن به گسيختگي دچار آمده، وجوه مشترك آثار او و چخوف ميباشد كه او را بينهايت ميستود. از نيروي توصيف و تحليل قوي برخوردار است و كلمات را سنجيده به كار ميگيرد. از نكات مهم در زندگي او، آشنايياش با ويرجينيا وولف ميباشد(1917) كه منجر شد به ايجاد يك رابطه عميق و غيرعادي. «كوئنتين بل» خواهرزاده و شرح حالنويس وولف مينويسد: «يك دوستي و علاقه قلبي در عين رقابت بين آنها بود كه من از آن سر در نميآوردم.» و درست يك هفته بعد از مرگ كاترين، ويرجينيا وولف در دفتر خاطراتش بر اين ارتباط عميق تأكيد كرد. اما زماني هم بر او ميتاخت تا جايي كه اين گونه مينوشت: «نميدانم بعد از نوشتن چنين داستاني (منظور داستان خوشبختي نوشته كاترين منسفليد) از اعتقاد او به زن بودن و نويسنده بودن چه باقي ميماند؟ فرياد زدم كارش ساخته است». ناچارم قبول كنم ذهن او مانند خاكي بس كمعمق است كه روي صخرهاي خشك و باير را پوشانده است. داستاني سراسر ضعيف و مبتذل و تصويري هر چند ناقص از ذهني جالب را به دست نميدهد و علت اين همه تاختن بر منسفيلد را بعد از مرگ او در خاطراتش چنين ميآورد: «كاترين مرده است... به اين خاطر آدم چه احساسي ميكند؟ حس قوي آسودگي؟ يك رقيب كمتر؟ و بعد پريشاني حاصل از احساسي چنين پست و بهتزدگي و نوميدي؟... من به او حسادت ميكردم؛ او تنها نويسندهاي است كه تا به حال به او حسودي كردهام». و امروزه هر دو تن از نويسندگان پيشگام داستاننويسي مدرن محسوب ميشوند.
تا جايي كه اطلاع دارم از كاترين منسفليد آثار زير به فارسي ترجمه شده است:
-
مرواريد (داستانهاي كوتاه) نشر سبزان، 1382، تهران
-
آقاي كبوتر و بانو، ترجمه شيرين تعاوني، نشر چشمه، چاپ دوم، 1386، تهران
منابع
1- تراويك، باكنر (1373) تاريخ ادبيات جهان، ترجمه عربعلي رضايي، تهران: نشر فرزان، چاپ اول.
2- وولف، ويرجينيا (1385) يادداشتهاي روزانه ويرجينيا وولف، ترجمه خجسته كيهان، تهران: نشر قطره، چاپ سوم.
3- وولف، ويرجينيا (1388) گزينگويههاي ويرجينيا وولف، ترجمه ناهيد طباطبايي، تهران:نشر نگاه، چاپ اول.
4- چوداكف، اي. پي (1388) بوطيقاي چخوف، ترجمه دكتر قدرت قاسميپور، اهواز: نشر رسش، چاپ اول.
|