سروناز بهبهاني
فال و فالگيري ريشهاي كهن در فرهنگ جوامع مختلف دارد، اما آنچه قابل بررسي است، چگونگي و كيفيت نمود و به روزرساني مفاهيم و اشكال آن به طور متفاوت در جوامع امروزي است. به ويژه در كشورهاي در حال توسعه كه گسترش هر پديدهاي بر زندگي مردم به طور مستقيم تاثيرگذار خواهد بود، توجه به علل بروز و گسترش پديدهاي مثل فالگيري بسيار حائز اهميت است. به طور كلي گرايش به فال و فالگيري شايد نتيجه اعتقادات خرافي افراد است و اين اعتقادات بيش از آن كه جنبهي روحي و رواني داشته باشد، يك مساله پيچيدهي فرهنگي به شمار ميرود. در اين خصوص و با توجه به گسترش گرايش بسياري از دختران و زنان به فال و فالگيري گفتوگويي با دكتر مهناز حقشعار، روانشناس و مشاور خانواده انجام دادهايم كه در زير ميخوانيد.
به نظر شما چرا دختران در دنياي مدرن امروز به فال و فالگيري گرايش پيدا ميكنند؟
زنان به طور كلي موجوداتي هستند كه از احساس ناامني بسيار رنج ميبرند و بنابراين به دنبال پديدههايي هستند كه بتواند امنيت را براي آنها ايجاد كند. فال يا پيشگويي در واقع به نوعي نيازهاي روانشناختي را برطرف ميكند. توصيف، توضيح، پيشبيني، كنترل و مهار از جمله كارهايي است كه روانشناسي انجام ميدهد در نتيجه در ارتباط با فالگير بخشي از اين اتفاقات ميافتد و در نتيجه پيشبينيهاي فالگير فرد احساس ميكند قدرتي در زندگي دارد كه ميتواند اوضاع و شرايط را كنترل كند. ذهن انسان كاري انجام ميدهد كه شما وقتي در لحظه اكنون قرار داريد، اكنون را با مدل و الگوي گذشته ميبينيد، بنابراين چون آينده نيز مدلي از اكنون است ميتوان آن را تعميم داد. شما از دنياي مدرن امروز سوال كرديد. در واقع اعتقاد پيدا كردن به فال از زماني ايجاد شد كه بشر از حيوانات جدا شده و به زندگي در غارها روي آورد و ترس را شناخت. به همين سبب به شناختي نياز داشت كه بتواند به اين ترس غلبه كرده و بر طبيعت تسلط يابد. مردها بيشتر با كاركردن روي طبيعت به يك نوع احساس توانايي و امنيت ميرسند اما در مورد زنها اين طور نيست. ولي در دنياي امروز مردان نيز از نوعي احساس ناامني رنج ميبرند و به عبارتي ماهيت مرد امروز نيز با ديروز تفاوت كرده، در نتيجه مردان بسياري را نيز ميبينيم كه امروز به فال و فالگيري گرايش دارند. اما اگر نقش مذهب و ايمان در زندگي پررنگ باشد در نتيجه فرد به نوعي ثبات رسيده و كمتر به اين مساله روي ميآورد و براي اين گروه در صورتي كه به فال روي آورند جنبهي كنجكاوي و سرگرمي دارد.
اگر بخواهيم از نظر طبقاتي به اين قضيه نگاه كنيم ميتوان اين گونه نتيجه گرفت كه گرايش به فالبين در طبقه فرادست و فرودست بيشتر از طبقه متوسط به چشم ميخورد؟
بله. زيرا طبقه متوسط بيشتر روي تواناييهاي خودش حساب كرده، انگيزه داشته و جاهطلب است و اعتقاد دارد كه ميتواند بسياري از موارد را تغيير دهد. طبقه مرفه يا فرادست به عنوان سرگرمي و Fun به اين قضيه نگاه ميكند. انگار كه همه چيز را دارد و اين پديده لوكس را نيز ميخواهد به دنياي آگاهياش راه دهد كه بتواند زندگياش را گسترش بيشتري دهد. تقريبا مثل پادشاهان در گذشته كه به تعبير خواب و فال و امثال آن براي بيشتر كردن قدرت خود متوسل ميشدند و نه براي ايجاد امنيت. اما در طبقه فرودست گرايش به فال، بيشتر براي رسيدن به امنيت است و در واقع كساني از طبقه فرودست به اين مساله روي ميآورند كه به شدت درمانده بوده و احساس يأس و بيپناهي ميكنند. ناموفق بودن در روابط زناشويي، كار، روابط و زندگي همه از جمله مواردي است كه شخص به دليل سلب شدن اختيار از او در نيروهاي بدني به دنبال جهت و هدف ميگردد تا بتواند شرايط را تغيير داده و خود را زنده نگاه دارد.
فكر نميكنيد در جامعهي ما عقلانيت مدرن هنوز دروني نشده و يك شبه عقلانيت جايگزين آن شده است كه مانع دستيابي افراد و به ويژه جوانان به آگاهي اجتماعي ميشود؟
ميزان رو آوردن به فال با سن، موقعيت اجتماعي و بسياري پارامترهاي ديگر متناسب است. در مورد دختران جوان و نوجوان به دليل داشتن فانتزي، رؤيا و خيالپردازي، در عقلانيتي كه شما نام برديد نميتوانند به رؤياهايشان دست يابند. رؤياهايي كه در نتيجه تفاوت سليقه با پدر و مادر، سختي معيشت، محدوديت زندگي و واقعيتهاي تلخ محدودكننده جامعه دستيابي به آنها براي دختران جوان و نوجوان به شكل عقلاني ميسر نيست. البته دستيابي به خواستهها در كشورهاي پيشرفته تا اين حد سخت نيست در نتيجه آنها در مقايسه با جوانان ما عقلانيتر بار ميآيند، هر چند بايد اين مساله را نيز در نظر داشت كه واقعيتهاي محدودكننده در جامعه ما عيني است ولي واقعيتهاي عيني نادرست است. به طور مثال تبديل كردن يك ماشين پيكان به پرايد ميتواند كار سختي باشد، اما نه اين قدر سخت كه ما در جامعه با آن مواجهيم. پس در حقيقت بيعدالتي اقتصادي و وجود ناامني سياسي و عاطفي در جامعه موجب خدشهدار شدن رؤياي جوانان شده و گرايش افراد به پديدههايي همچون فال و فالگيري سبب ميشود.
مساله گرايش به فال در ميان زنان تحصيلكرده و دانشگاهي نيز گاهي اوقات ديده ميشود. به نظر شما علت چيست؟
زن ديروز به زن مستقل و روشنفكر امروز تبديل شده است. اين را به چه ازايي به دست آورد؟ يعني به نوعي از سيطره مرد خارج شد و در واقع يك بعد نيمرخ رواني او پرورش يافت. در اين حين استقلال را به گونهاي به دست آورد كه انگار استقلال با عشق و رابطه با هم منافات دارند زيرا مردها عموما معتقد به استقلال زن نشده بودند و نوعي جبههگيري ناخودآگاه رواني صورت گرفت. از سوي ديگر رشد ما متناسب با جامعه نبود، يعني شما فكر كنيد زني مستقل شده و درآمدي دارد اما هنوز باورهاي اعتقادي او به گونهاي است كه همسرش بايد هزينه زندگياش را متقبل شود. مردهاي جامعه نيز اين انتظار را نداشتند. در حقيقت زنهاي جامعهي امروز روشنفكر هستند اما با يك باور سنتي. بنابراين زنان نيز تنها در فال و امثال آن ميتوانند شاهزادهاي را بيابند كه توقعي از روشنفكري و مستقل بودن آنها نداشته باشد. در واقع نيمرخ رواني نابهنجاري ايجاد شده كه زن طي آن نتوانسته بخش عاطفي وجودش را همزمان با اين بخش جديد به تعادل برساند. پس در واقع همين استقلال نيز نوعي احساس ناامني براي زنان به وجود آورده است، چرا كه من مستقل ولي تنها شدهام و تنهايي شديدترين درد بشريت است. پس امروز تنها طبقه فرودست نيست كه به فال نياز دارد بلكه طبقه فرادست و متوسط نيز اين نياز را پيدا كردهاند. اين ناامني شديد روحي را تنها افسانهها ميتوانند پاسخ دهند. تا زماني با اسطورهسازي و افسانهپردازي اين اتفاق ميافتد و از آن جايي كه مرزهاي فرهنگي برداشته شده، اطلاعات عجيب و غيرمعمولي نيز به زندگي فرد وارد ميشود مثل الگوبرداري از زندگي هنرپيشهها و ...
چه تفاوتي ميان گرايش فال در جهان سوم و كشورهاي پيشرفته وجود دارد؟
به طور كلي كشورهاي پيشرفته پيشگويي ميكنند براي اينكه بفهمند زندگي تا چه زماني روي كره زمين ادامه دارد. آنها به موضوعي فراتر از خود و تنهايياشان فكر ميكنند زيرا رشد يافتهتر هستند.
اما آنها نيز نوعي تنهايي مدل كافكايي و نهيليسم نيچهاي را احساس ميكنند درست است؟
گمان نميكنم، بلكه شايد نوعي تنهايي رشد يافته باشد. ما دو حالت داريم يكي احساس تنهايي و ديگر درك تنهايي. زماني كه درك تنهايي ميكنيم يعني به استقلال دروني خود ميرسيم و بعد از درك تنهايي با تصور اينكه ديگران نيز تنها هستند، عاشقانه به سمت افراد ميرويم كه عرفا نيز به همين شكل عمل ميكردند، يعني ابتدا تنهايي خود را درك كرده و سپس با آگاهي از تنهايي افراد، با عشق فضاي تنهايي را پر ميكردند. اما متاسفانه 95درصد مردم تنهايي را درك نكرده بلكه تنهايي را احساس ميكنند و از احساس آن به ناامني و رنج ميرسند. در كشورهاي رشد يافته نيز هر جا كه تنهايي درك شده به دنبال آن توليد علم و هنر و توسعه صورت گرفته و هر جا كه مردم تنهايي را حس كردند، رنج و بيماري و خرافات و اوهام شكل گرفته است.
برچسب جهان سومي خوردن بر پيشاني دختران، در پذيرش كوركورانه آنها از آنچه كه فالگيرها ميگويند چقدر نقش دارد؟
خيلي زياد. دختر امروز ما به صورت زباني امتيازاتي را دريافت كرده ولي عملا آن امتيازات نه دروني شده، نه آموخته شده و نه آن را زندگي كرده است. در واقع هنوز يك موجودي ست كه هويت اصيل خود را گم كرده و به نوعي گيج است. بعد از انقلاب به دليل سركوبهاي جنسي، به طور كلي توجه به اميال جنسي بسيار شديد شد. از سوي ديگر جريان روشنفكري، پاسخ دادن به نيازهاي اوليه را براي افراد موجه دانست اما عملا در جامعه اين شيوه مورد پذيرش و مقبول افراد نيست و در واقع نوعي تعارض ايجاد شد كه مجموعه عوامل و سردرگميها در زمينههاي مختلف زندگي بسياري از دختران را به پديدههايي از قبيل فالگيري سوق ميدهد.
اگر سخن ديگري باقي مانده، بفرماييد.
ببينيد اين را هم بگويم كه جور ديگري نيز ميتوان به قضيه نگاه كرد. ما روانشناسان معتقديم كه اگر چيزي در ذهن خلق ميشود، امكان عينيت بخشيدن به آن نيز تا حدودي ممكن است و مثلا اگر فال گرفتن و شنيدن آيندهاي شيرين براي فرد، توليد انگيزه ميكند اشكالي ندارد، اما از اين فاكتور نيز بايد به صورت درست استفاده كرد. مثلا بايد افراد علاقمند را بيشتر به گرفتن فالهايي از جمله حافظ، ايچينگ و امثال آن سوق داد، چرا كه لااقل آنها افرادي خردمند و با آگاهيهاي معنوي و عقلاني بالا بودهاند. اما به طور كلي من به فال و پيشگويي به چشم يك پديده فرا روانشناختي نگاه ميكنم و معتقدم چيزي را كه علم نميتواند ثابت كند، نميتوان رد كرد. دكتر «برايان ال وايس» يك روانشناس آمريكايي است كه پس از مجموعهاي از مطالعات، چند كتاب جالب توجه را تاليف كرده است مثل زندگيهاي بسيار، استادان بسيار كه در آن از ارتباط پيشگوييها با زندگيهاي گذشتهي افراد صحبت ميكند. پس اگر ناخودآگاه به سمت پيشگويي ميرويم كه از آينده حرف ميزند، مغز كار بيربطي نكرده است، زيرا ميداند كه گذشته و اكنون به نوعي به هم پيوسته است. در نتيجه اين نوعي نياز انساني و روانشناختي است كه ما به دانستن آينده و روند زندگي آيندهامان نيازمنديم زيرا احساس امنيت ايجاد ميكند. اين نياز را كشورهاي پيشرفته با علم، پيشگيري و حفاظت از محيط زيست و وضع قوانين تازه در رابطه با حفظ حرمت انسانها برطرف ميكنند ولي در كشورهايي مثل ايران چنين امكاناتي وجود ندارد و در نتيجه مغز ما اين حمايت را از فال و امثال آن ميطلبد. شايد گرايش به فال به نوعي راهي براي بازگشت و دستيابي افراد به خوشبختي باشد و ايجاد انگيزه نمايد ضمن اينكه با وجود ضعفهايي در زمينههاي مذهبي، معنويت، اقتصادي و قوانين، ناامنيها تشديد شده و به اين گرايشها دامن ميزند. آبراهام مزلو ميگويد: «95درصد از كاركردهاي رواني انسان به امنيت آنها بستگي دارد.» و امنيت در هرم مزلو بعد از آب و غذا، پله دوم را به خود اختصاص داده است. در نتيجه در جامعهاي كه محدوديت و فشار وجود دارد و به حرمت انسانها به ميزان لازم بها داده نميشود، ناامني ايجاد شده، در آن زمان معتقدين و افراد با ايمان به دعا و عبادت و معنويت روي ميآورند و گروه ديگر به پيشگوييها و ماوراء متوسل ميشوند.
|