اسداله ناظري: سومين پادشاه ساساني هرمز اول (ائوهرمزد) بعد از پدر به تخت نشست و فقط يك سال سلطنت نمود. ماني را كه از ايران رفته بود او را خواسته و در قصر خود پناه داده و نوازش كرد زيرا جو آن روز براي ماني ناامن بود و دشمنان زيادي داشت. هرمز چنان كه نوشتهاند بسيار شجاع بود و در جنگهاي شاپور با روميها دلاوريهايي ازخود نشان داد. هرمز در سال (272 م) فوت كرد. چهارمين پادشاه ساساني بهرام اول (وره ران) بعد از برادر به تخت نشست و چهار سال سلطنت نمود. زنوبيا ملكه تدمر كه زن اذينه بود كه بعد او به تخت نشست به واسطه فشار روم از بهرام استمداد خواست و او سياست غلطي در پيش گرفت. توضيح اينكه بهرام لشگر مختصري به كمك ملكه فرستاد در نتيجه تدمر معدوم گرديد و ارلين امپراطور روم هم از دخالت ايران مكدر شد. بعد كه بهرام شنيد كه امپراطور روم در صدد جنگ با ايران است جُبه ارغواني رنگ ممتازي با هداياي ديگر براي او فرستاد. (رنگ ارغواني از اختراعات فينيقيها است و در عالم قديم اهميت داشت) با وجود اين پس از چندي ارلين امپراطور تشخيص داد كه بعد از تدمر نوبت ايران رسيده و قصد آن نمود و مردم شمالي را تحريك كرد تا از طرف قفقازيه به شمال ايران هجوم آرند. كار ايران با شاهي ضعيفالنفس مانند بهرام سخت بود وليكن از خوشبختي او و سلسله ساسانيان ارلين امپراطور بعد از ورود به بيزانس كشته شد (275 م) و بهرام هم به زودي درگذشت. يكي از كارهاي زشت بهرام اين بود كه به امر او ماني را گرفته، زنده پوست او را كندند و بعد آن را به دو تير نصب كرده در جنديشاپور براي تماشاي مردم عرضه داشتند.
پنجمين پادشاه ساساني بهرام دوم (ورهران) بعد از پدر به تخت نشست. (275 م) در ابتدا خيلي جبار و سفاك بود وليكن چون كنكاشي براي خلع او نمودند به نصيحت موبدي تغيير رفتار داد. از كارهاي او مطيع كردن سكها بود. بهرام پس از آن ممالك ديگري نيز در طرف مشرق ايران را مطيع كرد و ميخواست به جهانگيري خود ادامه دهد وليكن جنگ روميها مانع شد. توضيح آنكه امپراطور روم كاروس خواست نقشه ارلين را اجرا كند و جنگي با سارماتها كه در آن اطراف كوههاي قفقاز و در جنوب روسيه كنوني سكني داشتند، شروع كرده به حدود ايران رسيد. بهرام كه قواي خود را به طرف مشرق متوجه نموده و از سرحدات غربي ايران دور بود سفيري نزد كاروس فرستاد تا مذاكراتي راجع به ادامه صلح نمايد. كاروس جواب داد: «تا شاه ايران مطيع نشود از جنگ منصرف نخواهد شد و ايران را چنان عاري از درخت خواهم كرد مانند سر من كه عاري از مو است.» پس از آن جنگ را شروع نموده، بينالنهرين و حتي تيسفون را گرفت وليكن در اين احوال رعد و برقي حادث شد كه بعد امپراطور را مرده يافتند و ملعوم نيست كه برق او را گرفت يا مرگ از جهت ديگر روي داد. به هر حال قشون رومي اين واقعه را علامت خشم خدايان دانسته، شوريده و تقاضاي عقبنشيني نمودند. فوت بهرام در (282 م) بود. سكههاي او صورت ملكه و پسر جوان او را نيز داراست.
ششمين پادشاه ساساني بهرام سوم پسر هرمز بود كه بعد از او به تخت نشست ولي بيش از چند ماه سلطنت نكرد. اين شاه معروف به سكانشاه است زيرا در حيات پدرش بعد از تسخير سيستان به حكومت آنجا منصوب شده بود.
پادشاه هفتم ساساني نرسي (نرسه) بعد از بهرام بر تخت نشست. (282.م) بعضي او را پسر شاپور و برخي پسر بهرام دانستهاند و ظن قوي اين است كه پسر شاپور بوده است. در ابتدا بين نرسي و هرمز برادر او بر سر تخت سلطنت نزاعي شد و نرسي فائق آمد. از وقايع مهم اين زمان جنگهايي است كه با روم روي داد. توضيح آنكه ارمنستان از زمان اردشير تابع ايران بود ولي ارامنه شاهزادگان سلسله ساساني را از جهت تعصب آنها نسبت به مذهب زرتشتي نميپذيرفتند. وقتي كه ديوكلثين امپراطور روم شد در (286.م) در صدد اجراي نقشه كاروس برآمد و در قدم اول تيرداد پسر خسرو پادشاه ارمنستان را كه اردشير كشته بود به پادشاهي اين مملكت معين كرده با سپاهي بدان سمت فرستاد. ارامنه او را با آغوش باز پذيرفتند ولي طولي نكشيد كه نرسي او را از آنجا براند و تيرداد فرار كرده نزد ديوكلثين كه در اين زمان در اعلي درجه قدرت بود رفته، از او حمايت را خواستار شد و او به گالريوس سردار قشون روم در دانوب امر كرد به سوريه رفته قشون رومي را به قصد ايران حركت دهد. از طرف ديگر نرسي به بينالنهرين تاخت و در جلگه اين مملكت در نزديكي حران تلاقي فريقين روي داد و جنگ سختي در گرفت. در مدت دو روز جنگ بينتيجه بود و روز سوم سواران ايراني قشون رومي را شكست داد و لشگر رومي را تار و مار كردند كه فرصت عقبنشيني نيافته و گالريوس و تيرداد خود را به فرات انداختند و به سختي جان در بردند.(296.م) سال ديگر در زمستان (297.م) ديوكلثين همان سردار را به طرف ايران فرستاد تا شكستهاي خود را جبران كند. گالريوس نظر به تجربهاي كه آموخته بود از جنگ با سوارهنظام ايران در جلگهها احتراز كرده از طرف ارمنستان به ايران حمله برد و ناگهان به اردوي ايران شبيخون زده، فاتح شد. بر اثر آن نرسي زخم برداشته با زحمت زياد فرار كرد و بسياري از نجباي ايراني اسير شدند. نرسي سفيري نزد گالريوس فرستاده خواستار صلح شد و پس از آن سفيري از روم نزد نرسي آمده شرايط سنگين براي صلح معين كرد:
اول: واگذاري پنج ولايتي كه در ساحل يمين رود دجله واقع بود.
دوم: عدم دخالت ايران در ارمنستان و واگذاري قلعه زنتا (واقع در آذربايجان) به مملكت ارمنستان.
سوم: تصديق بر اينكه گرجستان تحتالحمايه روم است. اهميت اين مطلب از اينجا بود كه گرجيها دربند داريال را در كوههاي قفقاز متصرف بودند و مردمان شمالي با رضايت آنها ميتوانستند به حدود ايران تجاوز نمايند.
چهارم: اعتراف به اينكه رود دجله سر حد دولتين است.
پنجم: نصيبين يگانه محلي براي مبادله مالالتجاره بين ايران و روم خواهد بود (اين بندر را به خواهش نرسي حذف كردند) اسامي پنج ولايت مزبوره چنين بوده: 1- ارزون 2- مك 3- زابده 4- رحيمه 5- كاردو يا كردو.
دجله موافق اين عهدنامه سر حد دولتين شد (297.م) و همجواري روم، آذربايجان و تيسفون را در تحت تهديد در آورد. در هيچ زماني چه در دوره اشكانيان و چه بعد از آن ايران چنين عهدنامه بد و ناخوشايندي با دولت روم منعقد ننموده بود. اين بود كه نرسي پس از انعقاد اين عهدنامه نتوانست ديگر سلطنت كند و استعفاء نموده پس از چندي از غصه دق كرد.(301.م)
پادشاه هشتم ساساني هرمز دوم (ائوهرمزد) بعد از پدر به تخت نشست. اين شاه چون عدالتخواه بود به بسط دادگستري كوشيد و بر آبادي ايران خيلي افزود ولي مدت سلطنت او كوتاه بود از (301-310.م) زيرا در 310 م در جنگ با اعراب كشته شد. توضيح آنكه اعراب بحرين را گرفته از آنجا به حدود ايران تجاوز ميكردند. سكههاي او صورت ملكه را نيز داراست.
نهمين پادشاه ساساني آذر نرسي (آذر نرسه) بعد از پدر به تخت نشست و چون خيلي بيرحم و سفاك بود بزرگان و نجبا او را معدوم و پسرش را كور كردند.(310 م) پس از آن از زن عقدي در خانواده سلطنت كسي نبود كه بر تخت نشيند زيرا هرمز برادر شاه مقتول از محبس فرار كرده به بيزانس رفته بود و چون عادات و اخلاق يوناني داشت بزرگان ايران نخواستند او را به شاهي انتخاب كنند بنابراين منتظر بودند زن هرمز دوم طفلي را بزايد. همين كه موبد اعلام كرد كه پسر خواهد بود شاه دانسته تاج را در خوابگاه ملكه آويختند و جنين صاحب تاج و تخت گرديد.
|