اسداله ناظری/
نگارمن که به مکتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مسأله آموز صد مدرس شد(حافظ)
انسانهای اولیه چون نمیتوانستند با نوشتن چیزهایی را که میخواهند محفوظ دارند، ناچار حافظهی بسیار قوی پیدا کردهاند و هر چه را به خوبی حفظ میکنند. ما هم امروز نظیر اینها را داشتیم و هنوز هم داریم. دوستی داشتم که از برکت مدرسه و سواد بیبهره بود، آن روز سن او حدود سی سال داشت که با او آشنا شدم، این دوست جدید اشعار زیادی از حافظ و سعدی و مولانا را از حفظ داشت و در مشاعره از خیلی از باسوداها پیشی میگرفت. رمز موفقیت او را در حفظ اشعار سوال کردم، او گفت هر کس یکی دو بار شعری را میخواند، من آن را حفظ خواهم کرد. امروزه کارشناسان معتقدند کسانی که از نوشتن و خواندن محرومند،حافظه بسیار قوی پیدا خواهند کرد. به طور مثال من خود در جامعه کشاورزی دیدهام که چون آنها برداشت محصولشان فصلی است لذا برای خرید گوشت روزانه خود با چوب خط که عبارت از یک قطعه چوب به طول30 الی40سانتی متر است به دکان قصابی میرفتند و به میزان وزن روزانه آنها که معین بود گوشت میگرفتند و قصاب با کارد قصابی روی آن چوب خطی برشی شکل هفت روزانه بر روی آن حک میکرد، تا سرفصل با قصاب تسویه حساب میکردند. حتی در بازار، مخصوصاً بازار شهرستانها هنوز با چرتکه حسابها را جمع و تفریق میکنند.
ملل اولیه در تعلیم و تربیت، از خطنویسی بسیار کم استفاده میکردند و شاید اصلا از آن بهرهای نمیگرفتند. ملتهای فطری از این که میبینند اروپاییان با کشیدن خطوط سیاهی بر روی پاره کاغذی، میتوانند از فواصل بسیار دور با یکدیگر ارتباط پیدا کنند، بسیار شگفتانگیز میشوند. بعضی از قبایل در نتیجه آمیزش با ملتهای متمدنی که به استعمار و استثمار آنان شتافتهاند، خطنویسی را فرا گرفتهاند، ولی بعضی از آنها مانند قبایلی که در شمال آفریقا هستند با وجود آن که مدت پنج هزار سال است با ملتهای خطنویس آشنایی دارند، هنوز نمیتوانند خط بنویسند. قبایل ساده دیگر که تقریبا به حالت انزوا به سر میبرند و لذا سعادت ملتهایی را که به تاریخ آشنا نیستند میچشند، هرگز احتیاج به خطنویسی را احساس نخواهند کرد، این مردم، چون نمیتوانند با نوشتن چیزهایی را که میخواهند محفوظ دارند، ناچار، حافظهی بسیار قوی پیدا کردهاند و هر چه را به خوبی از بر میکنند و آن چه را که میخواهند به فرزندان خود بیاموزند با صدای بلند میخوانند و آن فرزندان، پس از شنیدن در خاطر خود نگاه میدارند؛ به این ترتیب است که تاریخ مختصر قبیله و آداب سنن فرهنگی سینه به سینه منتقل میشود. شاید ادبیات از موقعی پیدا شده باشد که این محفوظات و آداب ملی را با نوشتن تدوین کردهاند. بدون شک، اختراع خطنویسی در ابتدا با مخالفت شدید بزرگان قبیله مواجه شده و این مردم به عنوان آن که خطنویسی سبب انهدام اخلاق و تخریب آیندهی بشر خواهد شد، بر ضد آن برخاستهاند. بنا به گفتهی یک افسانه مصری هنگامیکه ربالنوعی بنام (تحوت) فن خطنویسی را بر یکی از سلاطین مصر، به نام (تحاموس) عرضه داشت، این پادشاه نیک سیرت به عنوان آن که این فن تمدن را از بین خواهد برد، از فرا گرفتن آن امتناع ورزید و گفت: «کودکان و جوانان که تاکنون حافظه خود را، برای آموختن و فهم کردن آن چه به ایشان میآموختهاند، به کار میبردهاند، پس از پیدا شدن خط، دیگر غافل میمانند و از آن استفاده از حافظهی خود دست برمیدارند». بدیهی است که ما در خصوص پیدایش این افزار شگفتانگیز، جز توسل به حدس و گمان و تخمین راهی نداریم؛ ممکن است، همان گونه که پس از این خواهیم دید، ریشهی پیدایش خط با فن کوزهگری ارتباط داشته و با نقشهایی که کوزهگران به عنوان «علامت کارخانهی» خود بر روی سفالها رسم میکردهاند مربوط باشد. همچنین ممکن است با وسعت یافتن ارتباط بازرگانی میان قبیلهها، مردم خود را نیازمند وضع رموز و علایم کتبی دیده باشند، و قطعا نخستین صورت این نشانهها و علامتها تصاویری بوده است که کالاهای رد و بدل شده و حساب طرفین را نشان میداده است. هنگامیکه تجارت میان قبایلی برقرار میشد که زبان یکدیگر را نمیفهمیدند، ناچار بودند وسیلهای اتخاذ کنند که به وسیلهی آن، طرفین معامله بتواند مقاصد خود را به یکدیگر حالی کنند. علامتهای نمایندهی اعداد، بدون شک، زودتر از سایر نشانههای خطنویسی اختراع شده است. کلماتی ماند لغت Five- انگلیسی و funfآلمانی- و pent یونانی همه از یک ریشه مشفق شدهاند، که به معنی کلمهی «دست» است؛ علامتی که رومیان با آن عدد پنج را نمایش میدادهاند و به صورت «v» است که دستی را نشان میدهد که انگشتان آن از یکدیگر باز شده، و عدد ده را به صورت «x» نمایش میدادند که از دو پنج نوک به نوک به یکدیگر پیوسته ساخته میشود. خطنویسی در ابتدا نوعی هنر بود، و هنوز هم در نزد مردم ایران و چین و ژاپن به همین صورت است، همان گونه که مردم، وقتی نمیتوانستند برای بیان مقصود خود کلماتی پیدا کنند، به ایمان و اشاره متوسل میشدند، همان گونه هم، برای انتقال افکار خود به زمان و مکان بعید، از تصویر استفاده میکردند. هر کلمه و هر حرفی که ما امروز از آن استفاده میکنیم، روزی در گذشته به صورت منظره و تصویری بوده؛ چنانچه هم اکنون برای علامت تجارتی و علامات نمایندهی صور فلکی چنین است. تصاویر چینی که بر خط نویسی مقدم بوده، به نام «کو- وان» نامیده میشود که معنی تحتاللفظی آن «اشارات نقاشی» است؛ بر پایههای توتمهای خطنویسی تصویری مشاهده میشود؛ این نوشتهها، چنان که (مینن)تصور میکند، عبارت از تصاویری است که قبیله برای نمایش شخصیت خود وضع کرده است؛ بعضی از قبایل ایجاد برشهایی بر روی چوب (مثل چوب- خط حساب) را وسیلهی به خاطر سپردن چیزی، یا فرستادن پیغامیقرار میدادند؛ بعضی دیگر مانند هندیشمردگان الگانکین، تنها به ایجاد برش بر روی عصای چوب قناعت نکرده، بلکه بر آن تصویرهایی نیز رسم میکردند و به این ترتیب آن را صورت کوچک شدهای از پایهی توتم (ایمان و اعتقاد به بعضی درختان که برخی اقوام داشتهاند) قرار میدادند، شاید عکس این مسأله نیز صحیح باشد، یعنی پایههای توتم عبارت از نوعی از همین چوبهای برشدار بزرگ به شمار میرود، که هندیشمردگان پرو، با گره زدن ریسمانهای رنگارنگ، صورت مفصلی از اعداد و اندیشهها را به خاطر میسپردند، و چون این نکته را در نظر بگیریم که چنین عادتی در میان مردم مجمعالجزایر خاوری نیز وجود داشته است. هنگامیکه لائوتسه میخواست ملت چین را برای بازگشت به زندگانی سادهی قدیمیخود اندرز دهد، به آنان پیشنهاد میکرد که عادت کهن گره زدن ریسمان را از سر گیرند. نمونههای پیشرفتهتری از خطنویسی، گاه گاه در میان مال فطری مشاهده میشود؛ چنان که در جزیرهی (ایستر) در دریاهای جنوبی، علایم خط هیروگلیفی را دیدهاند، و در جزیرهی (کارولین) نوشتهای به دست آوردهاند شامل پنجاه و یک رمز و علامت که نمایندهی افکار و اعداد بوده است، چنین است که سران و کاهنان جزیره علم خطنویسی را انحصاری خود کرده، هر سال یک بار، مردم را جمع میکردند و نوشتههای خود را برایشان میخواندند. آن چه مسلم است این که خطنویسی، در ابتدای امر جزو رموز و غوامض به شمار میرفته و خود کلمه «هیروگلیف» که به معنی «نبشته مقدس» است، این معنا را میرساند. مکن است این خطوطها یادگاری از مدنیتهای تاریخی بوده باشد، زیرا خطنویسی به طور عموم، علامت تمدن است و وسیلهی امتیاز مردم متمدن از مردم دورههای اولیه به شمار میرود. ادبیات علیرغم آن چه از خود این کلمه برمیآید و دلالت بر نوشته و حروف میکند در آغاز پیدایش، بیشتر کلماتی بوده که گفته میشد، نه حروفی که نوشته میشد؛ ادبیات از آوازها و ترانههای دینی و طلسمهای سحری سرچشمه میگیرد که معمولا کاهنان آنها را تلاوت میکردهاند و از دهنی به دهنی دیگر انتقال مییافت. کلمهی کارمینا(carmina) که رومیان قدیم شعر را با آن مینامیدهاند، در آن واحد، به معنی شعر و «سحر»هر دو بوده است، «اود» (ode) که در یونانی به معنی قصیده و سرود است، در اصل به معنی طلسم سحری بوده است، همین گونه است حال در دو کلمهی انگلیسیlayوrume و کلمه آلمانی Lied وزن و آهنگ عروضی شعر، که شاید تقلیدی از حرکات موزون طبیعت و بدن انسان بوده، در ابتدا به وسیله جادوگران یا شمنها (بتپرست- لقب روحانی هندی) وارد کار شده است تا به این ترتیب شعر آسانتر و «تاثیر سحری آن» بیشتر شود. یونانیان اولین شعری را در بحر ده هجایی گفته شده منسوب به کاهنان معبد دلفی میدانند میگویند این بحر را برای استفاده در تنظیم پیشگوییهای خود اختراع کردهاند. رفته رفته، شاعر و خطیب و مورخ، پس از آن که همه دراین اصل کهنوتی (کاهنها و جادوگران) ودینی با یکدیگر تمایز پیدا کردند و در هنر خود به طرف امور دنیایی متوجه شدند؛ خطیب کسی شد که اعمال پادشاهان را مدح کرد و از خدایان به دفاع میپرداخت؛ و کار مورخ آن شد که اعمال پادشاهان را ثبت و ضبط کند. و شاعر سراینده و خوانندهی سرودهای مقدس و سازنده و نگهبان اساطیر پهلوانی و آهنگسازی شد که داستانهای خود را در قالب الحان میریخت و با آن ملت و پادشاهان را تعلیم میداد. مردم فیجی و تاهیتی و کالدونی جدید خطبا و مورخانی رسمیداشتند که در مجالس عمومیبرای مردم سخن میگفتند و با یادآوری بزرگواریهای پیشینیان و پهوانیهای نیاکان، حس غیرت جنگاوران را برمیانگیختند، مردم سومالی اشخاصی در میان خود داشتند که حرفهشان شعرگویی بود و از این ده به آن ده میرفتند و مانند سرایندگان و شاعران دوره گرد قرون وسطی، شعرهای خود را در معابر میخواندند، در این اشعار به ندرت راجع به عشق سخن گفته میشد، بیشترین سخن از موضوعهای پهلوانی و زورآوری و میدان جنگ و روابط میان پدر و فرزند بود.
برای نمونه، قعطه شعری که از آثار قدیم جزیره ایستر به دست آمده در اینجا نقل میشود.
این شعر نمایندهی تضرع پدری است که از دخترش جدا شده و از دوری او مینالد:
کشتی دخترم،
هرگز مقهور قبایل دشمن مباد؛
کشتی دخترم،
مقهور توطئهی مردم هونیتی مباد!
در همهی جنگها فیروز باد،
و مباد که ناگریز شود،
تا از جام سنگ سیاه آب زهرآلود بنوشد،
درد من چگونه تسکین خواهد یافت،
حال آن که دریاهای عظیم ما را از یکدیگر جدا کرده
آه دخترم! آه دخترم!
راهی که چشم به آن دوختهام و در افق گم میشود،
بیپایان و آب گرفته است،
دخترم آه، دخترم!
|