شیماهاشمی/
محمد مرآتی در مهر ماه سال١٣٥١در یک خانواده هنرمند در كرمانشاه بهدنیا آمد. وی در رشته موسیقی تحصیل کرده و مدرک دکترای اتنوموزيكولوژى از دانشگاه پاريس (Nanterre) را دارد. پدر او هنرمند و ممتازخوشنویسی بود. از زمان کودکی با طنین یک موسیقی خوب به جهت پدرش آشنایی داشت و با صدای سازها تخیلات زیادی را وارد ذهنش میکرد. زمانی که به سن 16 سالگی رسید میخواست موسیقی را به صورت حرفهای کار کند که در آن زمان کار کردن در رشته موسیقی مجوز نداشت. او موسیقی را با یادگیری تنبک شروع کرد و بعد از آن کمانچه را نزد استادانی چون منوچهر طاهرزاده، محمود مرآتی و اردشیر کامکار یاد گرفت. و مبانى تخصصى موسيقى دستگاهى ايران و آهنگسازى را را نزد استادانى چون پايور، ظريف، نريمان، منتظرى، لطفى، احمد پژمان، محمد رضا درويشى، روشن روان ، فخرالدينى و هوشنگ كامكار در دانشگاه تهران سالهاى ٧٣ تا ٧٩ ادامه داد. وی آهنگسازیهای مختلفی را در کارنامه کاری خود دارد اما علاقهاش به اشعار مولانا در یک برهه زمانی باعث شکلگیری آلبوم حلاج وشان شده است که کاری متفاوت به حساب میآید و خود او این اثر را در دسته موسیقی ايرانى متفاوت در فرمهاى جديد طبقه بندی میکند. گفت و گویی را به بهانه آلبوم حلاج وشان با وی انجام دادهایم که در زیر میخوانیم.
حلاج وشان چگونه شکل گرفت؟
حلاج وشان برای من بخشی از زندگیم است. در واقع من در زندگى یک سری ادعاهایی داشتم و میخواستم یک ماجرایی را در درونم شروع کنم که همزمان با رفتن به فرانسه برای ادامه تحصیل با یک شعر مولانا مواجه شدم و با یک سری از غزلهایش ارتباطی برقرار کردم و در شرایطی که بودم این شعرها خیلی با زندگی من عجین شده بود؛
عاشقی بر من پریشانت کنم نیکو شنو / کم عمارت کن که ویرانت کنم نیکو شنو
گر دو صد خانه کنی زنبور وار و مور وار / بیکس و بیخانمان و بیمانت کنم نیکو شنو
تو بر آن که خلق مست تو شوند از مرد و زن / من بر آن که خلق مست تو شوند از مرد و زن
ور تو افلاطون و لقمانی به علم و کر و فر / من به یک دیدار نادانت کنم نیکو شنو
بخصوص این شعر خیلی برایم مهم بود و این ویرانیها برای من اتفاق افتاده بود. بعد از آن به واسطه یکی از دوستانم با «ژان کلود کلاییر» که یک فیلمنامه نویس معروف است آشنا شدم. ژانکلودکلاییر سال2000 غزلهای مولانا را به صورت ریتمیک به زبان فرانسه ترجمه کرده و به ضمانت دوستم قرار شد که من آهنگسازی برای کارهای ایشان انجام دهم، در واقع اين ملاقات و پذيرش من از طرف آقاى ژان كلود كرييررا یک هدیه ارزشمند میدانم از طرف دوست فرهيخته ام جناب ايوبى كه مسئوليت رايزن فرهنگى ايران در پاريس بودند. در اولین ملاقات ایشان برای من12تا غزل خواندند و من هم با وسائل حرفهاى صدابردار (كامپيوتر، كارت صدا وميكرفن نويمن) که همراه خود برده بودم اینها را ضبط کردم. مدت چهار یا پنج سال درگیر این پروژه بودم و ابتدا آهنگسازی این کار را به صورت نقاشی بدون هیچ فرمیانجام دادم و میخواستم اين اثر رابطهای بین موسیقی ایران و فرانسه باشد با توجه به محوریت و ارجحیت موسیقی ایرانی. از طرف ديگر تحقيقات و تز دانشگاهی من هم در مورد موسیقی اقوام بود بنابر اين از موسیقی كردى بخصوص آواز باستانى هوره در تلفيق با دستگاه همايون استفاده کردم و یک سری ایده از تمهای مختلف را گرفتم و بعد شروع کردم تمهای این شعر را ساختن، ملودی شعرها خیلی برای من مهم بود و حدودا یک سال برای این ملودیها وقت گذاشتم تا شبیه هیچ ملودی نباشد. براى آواز هم از یکی از دوستانم آقای همایون کاظمیکه خواننده توانایی هستندو صداشون خاص و متفاوت از شيوه متداول امروز ايران است خواستم روی یک ریتم و مترونم بدون شنيدن هيچ تنظيمى برای من بخواند، یعنی برعکس جلو رفتم و به جای این که اول آهنگ ساخته و تنظيم شود، از خواننده خواستم که روی یک ریتم ساده بخواند و بعد من روی آن را نقاشی كنم. یک دلیل این که پنج سال طول کشید هم این بود که من ملودی شعر را داشتم و براساس صداى خواننده آهنگسازی و تنظيم کردم و سازها را رنگ آميزى کردم. دو ساز اصلی در اين آلبوم که سازهاى تخصصى من هم هستند کمانچه و تنبور است و در ابتدا هم با این دو ساز شروع به نواختن کردم، دودوك ساز جادويى كردها، تركها و ارامنه هست كه در رنگ آميزى تأثير فوق العاده داشته، برای قسمت صدای باس هم از گیتار باس استفاده میکردم که یک ساز کاملاً غربی است و به نظرم مى شد با اين ساز كه اتفاقا جايگزين خوبى بين سازهاى ايرانى از نظر منطقه صوتى ندارد در واقع هم به منطقه صوتى بم در اركستراسيون كمك مى كندو همچنين رنگ موزيك غربى را با اين اركستر ايرانى تلفيق كرد. حدوداً پانزده بار آلبوم را میکس كردم بالاخره به آن چیزی که میخواستم رسیدم و البته برای چیدمان ماجرایی داشت كه با این که هر قسمت در استودیوهای مختلفی ضبط شد (تهران و پاريس) اما توانستم اینها را به خوبی با هم پیوند بدهم. از طرف ديگر حدودا حدود ١٧ سال هست كه بهعنوان مهندس صدا ضبط و ميكس مىكنم و در ايران آثار بزرگانى چون روشن روان، فخرالدينى، كامكار، شهرام ناظرى و،،،، را ضبط ميكس كردم كه در واقع اين تخصص به من امكانات بيشترى براى توليد اين آلبوم مى داد،
در واقع شنیدن اشعار مولانا باعث شد چنین ایدهای در ذهن شما شکل بگیرد؟
بله همان طور که میدانید اشعارمولانا در واقع يك بيان خاص در معرفى فرهنگ ايرانى است بيان او خيلى از حصارها را درون انسان در هم مى شكند و براى غربىها هم بسيار جذاب است، در جهان به اسم رومیمیشناسندش و اين دوره مولانا یک شخصیت جهانی است . این اثر برای من یک تجربه بود و میخواستم با توجه به چیزهایى که از ردیف و موسیقی ایرانی در اين ٢٠ سال كه آموختم را بتوانم در یک فضاى متفاوت خاص ارائه بدهم و همان طور که گفتم فقط خواستم یک نقاشی موزيكال ایرانی خارج از فرمهاى رايج با اين اشعار منحصر به فرد و ديوانه وار بکنم تا ساختن یک قطعه فرمال قديمى.
آیا این اثر شما یک موسیقی تلفیقی به حساب میآید؟ و به نظر شما ضرورت بودن موسیقی تلفیقی در دوره حاضر چیست؟
همان طور که روی جلد این کار هم نوشتم این یک موسیقی متفاوت ايرانى با دكلاماسيون فرانسوى است كه البته با افههاى صوتى و الكترونيكى كه دارد شايد بتواند موسيقى تلفيقى هم باشد اما با شاخصه بیشتر موسیقی ایرانی و اگر به آن گوش کنید با توجه به آکوردها و تمها و ريتمهايى كه گرفته شده، موزيك ايرانى بسيار پررنگ است ولى در واقع من خیلی در آن به فرمهاى موسیقی ایرانی مثل تصنيف وفادار نبودم، موسیقی غربی برای فضاسازی در آن خیلی به من کمک کرده است. به نظر من ضرورت موسیقی تلفیقی را میتوانیم در این بدانیم که اقوام میخواهند با هم ارتباط برقرار کنند و حرف بزنند که البته در موسیقی تلفیقی باید یک موسیقی قالب و در اوج باشد تا یک موسیقی غنی شود. ضرورت موسیقی تلفیقی، دیالوگ و گفتگوی تمدنهاست . به عقیده من موسیقی، یک زبان مشترک و جهانی هم نیست چون انسانها به راحتى نمى توانند با موسيقىهايى كه نمى شناسند ارتباط برقرارکنند. البته فرهنگهاى مختلف بعد از دوره پست مدرن تصمیم گرفتند روايتهاى كوچك را در كنارهم و با هم بدون ارجحيت هيچ كدام بچينند و با هم بشنوند.
آیا موسیقی تلفیقی میتواند راهی باشد که موسیقی اصیل ایرانی شنیده شود؟
اگر منظور مخاطب خارج است بله ولىبه اعتقاد من موسیقی تلفیقی نمیتواند هدف اصلی موسیقی ايران باشد چون باید در تلفيق از فاكتورهاى اساسى در موسيقى دستگاهى مثل برخى فواصل ربع پرده و.... صرف نظر كرد و به همين دليل فرهنگها در تلفيق با هم بايد سادهتر شوند چه در اجرا و چه در آهنگسازى، بنابراین نمیتوانند محتوای اصلی خودشان در واقع بيان موسيقايى خودشان را نشان دهند و راهی برای رشد و تعالی موسیقی هم نیست، شاید فقط برای معرفی موسیقی بتواند خوب باشد. البته همان طور که گفتم من آلبوم حلاج- وشان را یک موسیقی در تبادل فرهنگى بين ايران و فرانسه میدانم و سعی کردهام از ریتمهای موسیقی دستگاهى ایرانی و كردى درآن استفاده کنم. برای مثال یک ریتم ده تایی در آن است که مربوط میشود به دوره ساسانی و خیلی جالب است که اگر در ادبیات هم بگردیم خیلی از دوبیتیهای و اشعار قديمى ما بخصوص قبل از فرمهاى غزل با هجاهای ده تایی است و این ريتم در موسيقى دستگاهى هم متاسفانه به هيچ وجه استفاده نشده است.
یعنی این آلبوم بیشتر یک موسيقى پژوهشی است یا اجرایی؟
پژوهشى و اجرايى البته من این آلبوم را در فرانسه در 23 may 2012 در خانه فرهنگهای جهان با یک ارکستر12نفره اجرا کردم و تور آینده این آلبوم در مارس 2015 هم در فرانسه، زوریخ، سوئیس، بلژیک و دانمارک انجام میشود. جا دارد که در این آلبوم از آقای مسعود شعاری برای راهنمایی در میکس این آلبوم تشکر کنم و همچنین از آقای ایوبی هم که برای ایده کارو ارتباطات فرهنگى ايران وفرانسه با ایشان مشورت کردم سپاسگزارم.
برای آینده چه کارتازهای در دست دارید؟
من مشغول کار در یک پروژه به نام کوی عشق برای رادیو فرانسه هستم که در آنجا هم باز با ارجحیت موسیقی ایرانی و محلی، در آن زمینه کار و تحقیقات کردهام، فکر میکنم به نتایج جالبی برسم. این پروژه را در دستگاههای ماهور و اصفهان کار کردم و حافظ را به عنوان پیامبر این گفتار مو سيقايى برگزیدم با محوريت عاشقى و روی پنج تا از غزلهايش به همراه موسیقی و زبان فرانسه کار کردم.
|