آنچه بیشتر از همه چیز به بشر امروز آسیب میزند، فراموشی خود است. انسان خردورز هزاره سوم، در تغییرات بنیانی قرن از دوره تولیدمحوری به دوره مصرف ورود کرده است. افراد در قرن بیستم، در کارخانهها به کار و تولید میپرداخته، تولیدکنندگی احساس غرور کاذبی به او میداد که تاکید این گفته دکارت بود که میگوید، "من میاندیشم، پس من هستم". و این یعنی من میتوانم با دستها و اندیشه خود به هر چیز که بخواهم دست یابم. هر چند مارکس پرده از خودبیگانگی (Alination) انسان مدرن برداشت و گفت از خودبیگانه کسیست که از خود واقعیاش دور شده و دیگر اختیاری از خود ندارد این همان انسانیست که چارلی چاپلین در عصر جدید به تصویر میکشد، فردی که در کارخانه وظیفه بستن پیچ و مهرهها را دارد، در خیابان همه چیز را حتی دکمههای لباس خانمی را پیچ و مهر میبیند و میخواهد آنها را سفت کند. در چنین وضعیتی انسان حتی اگر بخواهد، نمیتواند شرایطش را تغییر دهد و بردهی وضعیت اقتصادی- اجتماعی میشود. حال اگر این انسان بیگانه از خود بخواهد، تجربهی عاشقی هم داشته باشد، عملا تجربهی او به بنبست خواهد رسید. چرا که وقتی شخصیت انسان زائل میشود و فرد نتواند خود واقعیاش باشد چنین انسانی در عشق نیز خود را گم خواهد کرد و عملا به رذالت یا ابتذال خواهد افتاد که دیگر نمیتوان او را عاشق نامید. چرا چنین فردی در رابطهی کاذبی وارد میشود و نه تنها نمیتواند احساس عمیق و همدلی با معشوق خود داشته باشد بلکه او را نیز وارد یک چرخهی معیوب ساخته و نتیجهی چنین روندی تقویت پوچی، شیءوارگی و حذف اراده انسان برای رسیدن به زندگی خوب و خوشبخت خواهد بود. انسان خردورز بیگانه شده از خود، در طی فرایند زندگی، از معشوق، جامعه، وطن و جهان اطراف خود به تدریج جدا خواهد شد. حال اگر بخواهیم این موضوع را با اندیشههای هربرت مارکوزه تفسیر کنیم، میتوان چنین عنوان کرد اگر چه وضعیت اقتصادی جوامع امروز بهبود یافته است اما آزادی انسان، اعتبار و ارزش خود را از دست داده است. این انسانی که میخواهد زندگی خوبی برای خود رقم بزند، در فروشگاههای بزرگ بین کالاهای مصرفی، خودش، انتخابش و ارادهاش را جا میگذارد و با ناامنی مواجه میشود. بر این اساس از دست دادن قدرت انتخاب و ارادهی تغییر نه تنها عشق را به یک رابطهی رباتیک تبدیل میکند، بلکه دو طرف این جریان را نیز وارد فاز اضطراب، وابستگی و در نهایت تخریب یکدیگر از طریق یک دوست داشتن کاذب میکند. ما تا چه حد نیازهای انسان را میشناسیم و به چه میزانی به آنها پاسخ میدهیم؟ قید و بندها و عوامل جبری اقتصادی که بر نیازها لگام میزنند، مانع رشد انسان عاشق اثرگذار بر محیط میشوند. لذا اگر بخواهیم عشق را احیاء کنیم باید در وهله اول ارادهی او را از ساختارهای جبری و تعیینکننده رهایی بخشیم.
گروه جامعه/
آلودگی هوای شهرهای بزرگ یک دلیل اصلی دارد و آن تردد بیش از اندازه اتومبیل مخصوصا اتومبیلهایی که سوخت را به صورت استاندارد مصرف نمیکنند. این موضوع از دلایل اصلی افزایش آلودگی هوا در تهران و شهرهای بزرگ کشور است. سال قبل که بنزین پتروشیمی در شهرهای بزرگ توزیع میشد این بنزین بیکیفیت مزید بر علت هوای شهرهای بزرگ را تا حد غیر قابل تحملی آلوده کرده بود. البته هم اکنون نیز که در برخی از شهرها مانند تهران بنزین یورو 4 توزیع میشود باز هم تحریق نامناسب آلودگی ...