اتوبانی شدن شهرها، یکی از بزرگترین معضلات مگاپولیسها محسوب میشود. در سالهای بعد از جنگ جهانی دوم و غلبهی تفکر توسعهی یک بعدی بسیاری از دولتها به این فکر افتادند که شهرها را در حوزهی دولت- ملت خود گسترش دهند. آنها ابرشهرهایی را ایجاد کردند که بعضاً بسیار هم پیشرفته بوده اما به این فکر نکردند که چگونه میشود در این کلانشهر از زندگی لذت برد. ما امروز در شهری مثل تهران، مکزیکوسیتی، پکن و.... شاهد گسترش اتوبانها، پلها، معابر و آسمانخراشها هستیم. در شهرهای اتوباننما، مردم بیشتر از آن که همدیگر را ملاقات کنند، از کنار یکدیگر عبور میکنند. رد شدن با سرعت شهروندان از کنار یکدیگر یک اختلال اساسی در ذهنیتها و ادراکات انسان ایجاد میکند و آن این که باید در این سیل عظیم، رونده باشیم بدون آنکه بتوانیم جلوههایی از زندگی را احساس کنیم. این رفتوآمدها زمانی متوقف میشود که یا خیابان دچار ترافیک و ازدحام بیش از حد اتومبیلهاست یا اینکه دو یا چند اتومبیل با یکدیگر برخورد کردند و مجبور به ایستادن هستند. در چنین شرایطی ارتباط رونده به یک ارتباط متقاطع مبدل میشود و در این تقاطعهای ارتباطی، تنها چیزی که رد و بدل خواهد شد، نگاهها، عصبانیتها و خشونتهاست. علاوه بر اینها آن چه ما میبینیم برخوردهای آنی و برقآسای تبلیغات فروش کالاهاست. در واقع اگرچه ما در قرن بیستویک زندگی میکنیم اما آن چه حائز اهمیت است نوعی ارتباطات قبیلهای، قومیست. در حالی که عشق همواره در سکونتگاهها، ایستگاهها و توقفگاه است که شکل میگیرد. آن چه در اروپا همواره مدنظر قرار دارد به ویژه در شهرهایی همچون پاریس، رم و... وجود کافهها، مغازهها، و ایستگاههای خوراکیست که آدمها را به یکدیگر متصل میسازد. چگونه میتوان در فضای آلوده، پر سر و صدا و پرتردد اتومبیلها از تعاملهای مبتنی بر همصحبت داشتن سخن به میانآورد. همواره یک تضاد ساختاری و جدی بین رانندگان اتومبیلها و عابران در گذرگاهها و توقفگاهها به چشم میخورد. وقتی فردی پیاده از خانه به سرکار میرود طبیعتا نمیتواند چشمهایش را به روی سایر مردم، نگاهها و لبخندهایشان ببندد. در حقیقت فرد عابر نیازمند، ارتباط با دیگران است تا در این گذر بتواند، خود را در جمع بیابد. اما رانندگان اتومبیلها تنها اقدامی که میتوانند انجام دهند این است که شیشههای اتومبیلشان را بالا بکشند و بدون توجه به سر و صداهای دنیای بیرونی صدای ضبط خود را بالا ببرند تا بتوانند همآوا با خوانندگان، عشق را زمزمه کنند. عشق در چرخش میان اتومبیلها، همچون صداییست که شنیده میشود یا از یک سو به سوی دیگر درحرکت است. اما در زمین و در نقاط اصلی شهر، جایی که زندگی جریان دارد، توقف، نگاه و سکوت عشق را رد و بدل میکند. این فضای با هم بودن (در پیادهروها)، آن فضای توهمی با هم بودن را (در اتوبانها)، زیر سوال میبرد. این متناقضترین صحنه لذت و درد است که در نگاه بیرونی گاهی برعکس تفسیر میشود. و درد مختص شهروندانی میشود که توان خرید اتومبیل را ندارند و لذت مخصوص آنهاییست که در اتومبیلهای مدل بالا در خیابانها در حرکت هستند.
این جمله که بدشانسها سرطان میگیرند شاید به نظر غیر علمی برسد اما دانشمندان در آمریکا نظر دیگری دارند. نظر برخی از دانشمندان در مورد سرطان یافتههای دانشمندان را به چالش میکشد. مثلا اگر بگویند نقش شانس در ابتلا به سرطان بیشتر از سیگار است کسی باور نمیکند اما اگر این گفته را یک تیم تحقیقاتی عنوان کند باید با دقت بیشتری به این جمله فکر کرد. بیشتر سرطانها نتیجه بداقبالی است. این حاصل تحقیق گروهی از دانشمندان در آمریکاست. آنها میگویند دوسوم سرطانها قابل پیشگیری نیست. در عین حال، ...