مهرداد ناظری/
بعضی اوقات از خود میپرسم که آیا عشق در همهی کشورهای جهان از یک رویه یا اصول مشخصی پیروی میکنند؟ یعنی همهی دخترها و پسرهای جهان وقتی که به سن جوانی میرسند میتوانند تجربههای عاشقانه مشترکی داشته باشند؟ این که برخی از ویژگیهای عشق در همهی افراد جهان مشترک است، شکی نیست اما باید بپذیریم که عوامل اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی در شکلگیری یا بروز رفتارهای عاشقانه موثر است. اگر بپذیریم که رفتارهای عاشقانه ناشی از تعلیم و تربیت دوران کودکیست و آن طور که فروید میگوید رشد جنسی و شخصیتی هر فرد از مراحل دهانی، مقعدی و آلتی میگذرد و طبیعتا هر گونه رفتارهای نامناسب در آن سنین میتواند پیامدهایی در بزرگسالی داشته باشد پس نمیتوان شرایط گذشته یک فرد را نادیده گرفت. به تعبیر دیگر بسیاری از کنشهای عاشقانه از عوامل شخصیتی، هویتی و حتی فرهنگی یک جامعه نشأت میگیرد. در جامعهای که کودکان یاد میگیرند نظریات خود را آزادانه بیان کنند طبیعتا حق ابراز آزادانه نظریات در روابط عاشقانه نیز موثر است. یعنی فردی که قدرت تصمیمگیری را در دوران کودکی یاد میگیرد و یا جامعه و فرهنگ ارزشهای آزادانه زیستن را به او منتقل میکند، این فرد در همهی روابط اجتماعی خود آنچه را که در خود درونی ساخته منتقل میکند. باید دانست که یکی از تفاوتهای اصلی عشقهای تروماتیک با عشق واقعی در این است که کنشگر در رابطه عاشقانه واقعی، خود بودن را فراموش نمیکند. در جوامعی که کودکان متکی و وابسته به بزرگسالان تربیت میشوند، در روابط عاشقانه وابستگی را تجربه میکنند نه عشق را. یک دختر پاکستانی در همایش XPRESSION میگوید:«به تکیه کردن به دیگران پایان دهید و به خودتان اعتماد کنید، چون این تنها راه ممکن برای بهتر شدن زندگی و پیشرفت شما است.»
نکتهای که در این گفتار وجود دارد این است که برای روابط سالم و بهنجار عاشق و معشوق نباید روابطشان را بر اساس وابستگی به یکدیگر بنا کنند. اعتماد شرط اصلی یک رابطهی توسعه گراست. اعتمادی که ناشی از استقلال شخصیتی و هویتی هر دو نفر نشأت میگیرد. در هر حال ما باید تلاش کنیم که بچهها از دوران کودکی برای روابط عاشقانه بهنجار، سالم و توسعهگرا تربیت شوند. این یعنی این که آنها شایسته دوست داشتن و دوست داشته شدن هستند به شرط آن که در این رابطه هر روز نسبت به روز قبل به رشد و شکوفایی بالاتری دست یابند. اگر در ارتباطات اجتماعی افراد دچار سقوط یا تنهایی و ترس شوند این شرایط میتواند برای عاشق و معشوق اثری معکوس داشته و آنها را دچار انواع بیماریهای روحی- روانی نماید. بر این اساس باید در نظر داشت که عشق متعالی عشقی است که خروجی آن عزت نفس، ارزشمندی و احساس بهتر شدن در زندگیست. ما زمانی میتوانیم از عشقهای بیمارگونه رهایی یابیم که در طول زندگی از فرهنگ و جامعه فضیلتهای انسانی را فرا گرفته و آن را در کلیهی کنشهای اجتماعیمان بروز دهیم. رشد و بالندگی در عشق ماحصل یک بلوغ هویتی است که در طول تاریخ برای تکتک افراد یک جامعه ظهور و بروز خواهد کرد. (منبع در دفتر روزنامه موجود است)
|