* دكتر علي شاملو
طلاق پروسهای است بسیار پیچیده و سخت و برای انجام آن همسران بایستی همه جوانب امر را مورد بررسی واقعبینانه غیرمغرضانه قرار داده باشند و حتما از تصمیم احساسی، خصمانه و انتقامجویانه، عجولانه و بدون فکر خودداری کنند. در این راه نه همسایهها، نه دوستان، نه همکاران و حتی نه والدین همسران و نه هیچ کس دیگری از اطرافیان ما صلاحیت و دانايی لازم برای پند و اندرز در این مورد را ندارند. تنها کسی که بیشترین آگاهی و دانايی را در این مورد دارد فقط یک روانشناس کاردان همراه با همسران متقاضی طلاق میتوانند در این راه بهترین تصمیم لازم را اتخاذ کنند. بعد از طلاق به احتمال زیاد موضوع ازدواج مجدد به ویژه برای مردان اهمیت پیدا میکند و در این راستا مهمتر از همه، موضوع بچهها در ازدواج مجدد است. پس بعد از طلاق این حق هر کسی است که در صورت آمادگی برای ازدواج مجدد تلاش کند. منتها جا دارد که بدانیم ازدواج دوم ما در مقایسه با ازدواج اولمان بسیار شکنندهتر و آسیبپذیرتر خواهد بود. تنها در صورتی این ازدواج موفقیتآمیزتر از ازدواج اولی خواهد بود که ما ریشههای چرايی ازدواج اولمان را شناخته باشیم، مشکلات بین فردی ما و همسر سابقمان را بیرحمانه مورد بررسی و نقد و چرايی طلاق را مورد تجزیه و تحلیل واقعبینانه و علمی قرار داده باشیم تا بتوانیم از تکرار آنها جلوگیری کنیم. در غیر این صورت در ازدواج دوم با هزینههای مالی، زمانی، عاطفی و ارتباطی بیشتری مجبور به طلاق خواهیم شد. طبق آمارها حدود 40درصد ازدواجهای اول به طلاق کشیده میشوند در صورتی که در ازدواجهای دوم طلاق در 70درصد آن حتمی است.
اگر در ازدواج مجدد هیچ یک از همسران فرزندی نداشته باشند موضوع بسیار سادهتر و راحتتر قابل پیشبینی است اما وقتی صحبت از این است که یکی از داوطلبان ازدواج مجدد و یا هر دو دارای فرزند هستند موضوع این ازدواج دیگر ساده و چگونگی ادامه آن به راحتی قابل پیشبینی نیست چرا که در این مورد مثل ازدواج اول این فقط ما نیستیم که تصمیمان متوجه خودمان باشد بلکه فرزند و یا فرزندانی هم هستند که نه تنها به ما وابسته هستند بلکه ما وظیفه نگهداری و مراقبت از آنها را هم به طور 100درصد بر عهده داریم.
ازدواج مجدد پیامدهای احساسی، عاطفی و روانی و افکاری زیادی برای بچهها به وجود میآورد چرا که همانطور که در بالا توضیح دادیم اگر علل پیدایش مشکلات ازدواج اول را به درستی تجزیه و تحلیل نکرده باشیم در ازدواج دوم هم متاسفانه به بنبستهای افکاری، ارتباطی و پیدایش اختلافات از همان نوع و حتی پیچیدهتر برمیخوریم. موضوعی که نبایستی فراموش کنیم این است که همسر ما والد بیولوژیکی فرزند ما نیست که این خود گاها مشکلساز میشود.
از مشکلاتی که بایستی در ازدواج مجدد به آن اهمیت بسیار داد و آن را قبل از به رسمیت شناساندن و عمومیکردن رابطهمان موشکافانه و وسواسگونه و همهجانبه زیر ذرهبین ببریم به موارد زير ميتوان اشاره كرد: 1.عجله کردن در ازدواج مجدد (که معمولا مردان سریعا تن به ازدواج دوم میدهند به ویژه اگر مردان فرزندشان را از همسر سابق خود گرفته باشند به ناچار تن به ازدواج مجدد میدهند چرا که خود به تنهايی توانايی و دانايی لازم برای نگهداری فرزند خود را ندارند) 2.اگر هر دو همسر دارای فرزند باشند(این موضوع حتما بایستی از قبل بین دو همسر مورد مطالعه و تجزیه و تحلیل قرار گیرد چرا که گاهی یکی و یا هر دو همسر دارای فرزندی میباشند که به دلیلی نمیخواهند و یا نمیتوانند با خود به زندگی جدیدشان بیاورند ولی معنایش این نیست که این پدر و یا مادر تمایلی برای دیدن فرزندش ندارد و این تمایل گاها میتواند مشکلاتی را به وجود بیاورد که پیشبینی و توافق بر سر این مشکلات بسیار برای آرامش خانوده جدید اهمیت دارد) 3.اگر هر دو همسر بخواهند بچههایشان را با خودشان به زندگی جدید بیاورند (این موضوع حتما بایستی از قبل بین دو همسر مورد مطالعه و بررسی قرار گرفته باشد چرا که عدم توافق بچههای هر دو همسر با هم و یا عدم آمادگی آنها برای حضور و ورود یک مرد و یا زن جدید در زندگیشان که با یک و یا چند فرزند همراه خواهد بود مشکلات بسیاری را میتواند به وجود بیاورد) 4.اگر همسر جدیدمان از هم جنس فرزندمان باشد (در مورد انتخاب همسر مجدد ما متاسفانه محدویتهای بیشتری را در مقابل خود داریم و به همین خاطر بهتر است از قبل این محدویتها را مورد بررسی قرار دهیم به طور مثال اگر ما مردی هستیم که تمایل به ازدواج با زنی را داریم که او یک و دو پسر دارد بایستی این را بدانیم که آن پسر و یا پسران ما را به سختی به عنوان همسر مادر خود قبول خواهند کرد البته سن این پسران بسیار اهمیت دارد، رابطه مرد با آن بچهها و با مادر یعنی همسر آینده ما نقش مهمی بازی میکند) ما اگر فرزند همسر آینده ما دختر باشد موضوع کمی سادهتر خواهد بود. این موضوع در مورد زنی که میخواهد با مردی ازدواج کند که دارای دختری است که با او زندگی میکند بسیار اهمیت دارد و این موارد را حتما بایستی با یک کارشناس امور روانشناسی خانواده و یا متخصص ازدواج مورد بررسی قرار داده باشیم. 5.همسر جدیدمان نباید نقش مادر و یا پدر را برای فرزندمان بازی کند (این موردی است که در بسیاری از ازدواجهای مجدد مشکلساز میشود. وقتی ما وارد زندگی با فردی میشویم که او فرزندی دارد بایستی بدانیم که ما هرگز مادر و یا پدر او نمیشویم بهتر است تلاشمان را درجهت بهتر شدن یک رابطه درست، صادقانه و صمیمانه سازماندهی کنیم تا بخواهیم نقش مادر و یا پدر آن فرزند را بازی کنیم چرا که آن بچه به سادگی ما را با مادر و یا پدر خود تعویض و یا جایگزین نخواهد کرد) 6.همسر جدید تمایل به بچهدارشدن داشته باشد (فراموش نکنیم ما شاید تمایل به بچهدار شدن داشته باشیم اما آیا فرزندان خودمان و یا فرزندان همسرمان هم از این موضوع خوشحال میشوند) این موضوع بسیار قابل اهمیت است و نباید از آن به سادگی گذشت 7.جانبداری کردن از فرزند خود در مقابل فرزند همسرمان (وقتی با بررسی دقیق و یا حتی خوشبینی بدون فکر تن به ازدواجی میدهیم که همسرمان هم دارای فرزند است در حوادث حتمی که در آینده پیش میآیند ما حق نداریم فقط به صرف اینکه یک طرف مشکلی که پیش آمده فرزند ماست در مقابل همسرمان و یا فرزندان او از فرزند خودمان به طور نادرست و نابجا جانبداری کنیم. روزی که چنین کاری را کردیم و واقعبینانه و منصفانه با موضوع برخورد درستی نکردیم بایستی بدانیم که آن روز ممکن است آغاز پایان روزهای خوش ما با همسرمان و یا با فرزندان او بوده باشد)
چون همه مطالب بالا کلی گفته شده است لازم به تذکر است که دو موضوع از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است یکی اینکه این فرزندان چند ساله هستند و دیگر اینکه خود ما به عنوان مادر یا پدر چقدر واقعبینانه و صمیمانه و مسئولانه با مشکلات و حوادث برخورد میکنیم.
* روانشناس ساكن سوئد
|