سروناز بهبهاني
پائيزي ديگر از راه رسيد تا خيابانها و كوچهها ميزبان 12ميليون و 300هزار نگاه رنگارنگ كودكان و نوجواناني باشد كه به عباراتي همچون جشن شكوفهها، بازگشايي مدارس، آغاز سال تحصيلي و جشن بهار دانش معنا ميدهد. بهاري كه انتظار ميرود با سرسبزي، طراوت و شوق زندگي در روح و جان دانشآموزان همراه باشد و همچون هر آغاز دلنشيني موجي از شادي و شعف را در كالبد خسته جامعه تزريق كند. اين روزها در خيابان به چهره بچههايي بر ميخوريم كه برق شادي و هيجان يك آغاز رمزآلود و رويايي در چشمهايشان موج ميزند و اگر خوب گوش كني جملاتي را هم خواهي شنيد: «من مدرسه را خيلي دوست دارم... خوشحالم كه به مدرسه اومدم... ميخوام يه عالمه دوست پيدا كنم... ميخوام با سواد بشم و...» دقيقتر كه ميشوي ميفهمي اينها بخشي از حرفهاي دلنشين كودكاني است كه ميخواهند براي نخستين بار پا به مدرسه بگذارند و جشن شكوفهها و غنچهها را در كنار ديگر كلاس اوليها جلوهاي مثالزدني ببخشند. اما داستان براي بچههاي بزرگتر كمي متفاوت است. عجيب است آنهايي كه چند سالي از مدرسه رفتنشان ميگذرد اكثراً با بيميلي و نارضايتي براي سالي ديگر پا به خانه دومشان ميگذارند و پاي صبحت خيليهايشان كه مينشيني خواهي شنيد: «اَه، بازم مدرسهها شروع شد، تعطيلات چه زود تموم شد، واي بازم امتحان، بازم بايد صبحها زود از خواب پاشيم و ...» و دبيرستانيها و كنكوريها هم كه حسابشان معلوم است؛ اضطراب و دلواپسي به نگاهشان سنجاق شده.
اما اين تفاوت در نوع نگاه و مواجه شدن با رويداد دلپذيري همچون آغاز دوباره سال تحصيلي جاي تأمل و تعمق فراوان دارد و شگفتآور آن است كه اين مسأله تنها به كشور ما محدود نميشود. به راستي چرا مدرسه كه بخش عمده و تأثيرگذاري از زمان كودكان و نوجوانان ما در آن سپري ميشود، تجربه شيريني براي اكثر بچهها نيست و هر تعطيلي به هنگام و نابهنگام آرزوي هر دانشآموزي اعم از درسخوان و درسنخوان است. و چرا زنگ پايان مدرسه بيش از برنامه صبحگاهي لبخند را بر لبان بچهها ميآورد؟ مگر اينها همان شكوفههاي سال اولي نيستند كه مشتاقانه اول مهر را انتظار ميكشيدند و از ماهها قبل كيفهايشان را براي رفتن به مدرسه بسته بودند؟ نظام آموزشي و محيط مدارس را چه ميشود كه حالا همان غنچههاي مشتاق به دانشآموزاني گريزان از مدرسه و البته نه از درس، بدل شدهاند. به نظر ميرسد اين مسأله را بايد از جنبههاي مختلف مورد بررسي قرار داده و با آسيبشناسي دقيق نظام آموزش و پرورش و توجه به راههاي نوين آموزشي در دنيا، براي تغيير آن چارهاي اساسي انديشيد. بايد از خود بپرسيم آيا اينها همان شاغلين سالهاي بعد نيستند كه دوست دارند هر چه زودتر محيط كارشان را ترك كنند؟! شايد آغاز ماه مهر، زنگ خطري دوباره را در گوش جامعه به صدا در آورده است. زنگي كه طنينش سالهاست در ميان همهمه بايد و نبايدها، قيل و قال روزمرهگي و بوق ماشينها گم شده است.
|