سعيد نيكو رزم
نقد و بررسی آخرین فیلم داریوش مهرجویی کار سادهای نیست -نه از این نظر که فیلم در هم تنیده از افکار و اندیشههای ثیقل و پنهان است، اتفاقا به این دلیل که با فیلمیبینهایت ساده و سرخوشانه روبهرو هستیم! مهرجویی خود در تیتراژ پایانی این فیلم آخرین مرامنامهی فلسفی خود را با ذکر یک رباعی از خیام اعلام و بدین ترتیب تلاش میکند با چنین سرنخی از ترجمان اثرش را از سوی مخاطبان به سوی بیراههها جلوگیری کند:
دوزخ شرري ز رنج بيهوده ماست/ فردوس دمي ز وقت آسوده ماست
عدهای معتقدند سینمای مهرجویی تمام شده است. این سخن به چه معنی میتواند باشد؟ مهرجویی هیچگاه سینما را برای سینما نمیخواست كه بخواهد سینمای خاصی را داشته باشد. در کارنامهی مهرجویی پر است از فیلمهای نامتجانس و ناهمگون. او سینما را محفل، هنر و شاید رسانهای برای بازیِ آزاد اندیشهها و دغدغههای شخصی خود میدید. از این منظر میتوان سیر تحول اندیشهی مهرجویی را از خلال تاریخ فیلمسازیاش واکاوی کرد. سینمایی در هم تنیده از اندیشه، فلسفه و تردید که حاصل کشمکشهای درونی مردی بود فلسفه خوانده که شاید در سینما به دنبال پاسخی برای پرسشهای فلسفی خود بود. اما فلسفه نه به معنای محض و مجرد آن، بلکه فلسفهای که پاسخگوی نیازهای زندگی اجتماعی و عاطفی انسان باشد. از اینرو مدیوم سینما را انتخاب کرد تا آینهی کشمکشهای درونی خود را در آن ببیند و از وادی شک و تردید به درآید. تلاشی هم ناکام و هم کامیاب برای دستگیری و فهم حقیقت که سرانجام در نقطهای با نام «چه خوبه که برگشتی» متوقف میشود. برگشت از کجا؟ شاید سفری که دکتر متین (شخصیت فیلم) از آن برگشته همان سفر تمثیلی مهرجویی است در هشت اقلیم اندیشه که در جستجوی حقیقت و یا شاید به قول بیضایی در تمنای همای سعادت و خوشبختی (در نمایشنامه هشتمین سفر سندباد) عمر خویش را گذرانده است. اکنون این پیرِ خرابات مغان، همچون هامون ناامید از هر معجزهای با تنی خسته اما با دستانی پر از سنگ بازگشته تا چندی در این محفل بیاساید و از اندیشهی بهشت و دوزخ و عالم معنا و صورت به درآید و این نسیه به طلب آن نقد که همان آبِ انگور است ببخشد، که به قول شاعر آواز دوهل شنیدن از دور خوش است!
اما این واگویهها بدین معنا نیست که فیلم مذكور فیلم خوبی است و سرشار از اندیشههای عرفانی و فلسفی است. نه، اشتباه نشود. تنها غرض این بود که بگوییم کارگردانی که گاو و هامون را ساخته، رمانِ «در خرابات مغان» را نوشته، کتاب جهان هولوگرافیک را ترجمه کرده و و و... با انگیزه و شناختی آگاهانه هم در فرم و هم در محتوا به چنین کنش سرخوشانهای که همان فیلم «چه خوبه برگشتی» است دست یازیده! مخلص کلام اینکه سینمای مهرجویی تمام شده، چون فلسفهاش به پایان راه رسیده است. مهرجویی که روزگاری در وادی شک و تردید و کشمکشهای درونی، لحظه لحظه با شخصیت هامون زندگی میکرد اکنون از آن وادی به در آمده و در اندیشه و نگاه خود به زندگی به نوعی قطعیت فلسفی دست یافته است. حال این نگاه را هر چه که نام بگذاریم -از فلسفهی ندانم گرای لااِدریون گرفته یا اصالت لذت اپیکوری- مهرجویی برچسبِ خیام را ترجیح میدهد. اما فارغ از اینکه مهرجویی چه تأویل و تفسیری از شعر خیام داشته نمیتوان همچون «آسمان محبوب» به فیلم نگاهی عرفانی داشته باشیم.
این سخن بدین معناست که مهرجویی تفسیر و تأویل خود را از اشعار خیام به سویهای که برابر با اصالت لذت نزد اپیکور است محدود ساخته و شخصیت اصلی فیلم (دکتر متین) سرخوشی و مستی خود را از راه میخوارگی به دست میآورد. هر چند که در فیلم اشارهای مستقیم به میخوارگی وی نشده اما از خلال سرنخهایی که کارگردان میدهد این وضعیت قابل پیگیری است. نتیجه اینکه خبری از تعابیر عرفانی خیام از می و میخوارگی در فیلم نیست و -فارق از اینکه بخواهیم دربارهی فیلمساز قضاوت کنیم- به زعم نگارنده این یعنی پایان راه سینمای مهرجویی در مسیری که در جستجوی هویت انسانی با گاو آغاز شده بود! و شاید آغاز راهی دیگر که مهرجویی مقولات ژرف فلسفی و انسان شناختی را کنار گذاشته و به مسائل روزمره و جزئی با اصالتِ علمی روی آورده است. در واقع مسائلی همچون «فنگشویی» و «سنگ درمانی» که در دو فیلم آخر وی مطرح شد حاصل مطالعات وی در حوزهی علم فراروانشناسی است که میتوان رد آن را از کتاب جهان هلوگرافیک دنبال کرد. این راه تازهای است که مهرجویی پیش گرفته است و میتوان این تغییر نگرش را در فیلم آخر وی با اشاره به مسئله بشقاب پرنده و سنگدرمانی پیگیری کرد.
در ابتدای فیلم مهرجویی نظر بیننده را به شیء عجیب و مرموز جلب میکند که شبیه بشقاب پرنده است. بدین شکل مخاطب تصور میکند که مهرجویی قصد دارد ما را وارد همان فضای رمزی خاص فیلمهایی همچون «آسمان محبوب» کند اما در ادامه از آن شیء یک اسباببازی میسازد و بعد آن را از جریان فیلم خارج میکند. به نوعی مهرجویی بدین طریق رویکرد رمزی و تمثیلی پیشین خود را به کاریکاتور تبدیل میکند. از سوی دیگر مقولاتی همچون سنگدرمانی را مطرح میکند و با وقعی که بر این شیوههای انرژی درمانی میگذارد خط بطلانی بر تصور کهنهی خود از صدور انرژی به شکل ماورای طبیعی، در تمثیل آن شیء مرموز میکشد. این خط فکری تازهی مهرجویی است که ابعاد ماورای طبیعی زندگی را همچون مفاهیم بهشت و دوزخ تنها در چهارچوب علم نوین و متعلق به همین دنیا به رسمیت میشناسد. افکار فلسفی در آثار او جای خود را به مسائل مادیتر و علمیتر فراروانشناختی داده است.
تعبیر نگارنده از فیلم مهرجویی به عنوان اثری سرخوشانه تنها جنبهی محتوایی کار را در بر نمیگیرد. از این منظر فیلم به لحاظ ساختاری نیز با نوعی سرخوشی در روند تولید و فیلمنامه پیش میرود، چنانچه گویا انگیزهی فیلمساز تنها رفع تکلیف از شخصیتپردازی دراماتیک و انسجام منطقی روایت اصلی است. چنانچه نمیتوان با شخصیتها همذاتپنداری نمود و انگیزهی آنها را از شوخیها و جزییات رفتاری آنها درک کرد. حوادث در مسیر کنش اصلی فیلمنامه پیش نمیرود و فیلم از منظر انضباط دراماتیک شلخته و شتابزده پرداخت شده است./منبع: سینمای ما
|