«حمید متبسم» در تازهترین اجرای صحنهای خود در ایران، «زمستان» را بر اساس شعری از «مهدی اخوان ثالث» 25 و 26 اردیبهشتماه با خوانندگیهادی فیضآبادی و فریبا داودی در تالار وحدت تهران اجرا میکند. متبسم دربارهی انتخاب عنوان «زمستان» برای کنسرتش میگوید: «نخستین یادهای من از شعر زمستان اخوان ثالث برمیگردد به دوران نوجوانی، به روزگاری که فصل زمستان برایم جز جلوهی دیگری از طبیعت نبود. با عطر بخاری هیزمیو یادگاری نوشتن روی بخار شیشهی پنجرهها. در آن زمان به راز کلام اخوان پی نمیبردم؛ ولی مانند زمستان دوستش داشتم. حال کلام اخوان دستمایهی اثری است که به گوش شما میرسد. زمستانی نه از آن دست که من میشناختم، زمستانی که پیامش برگرفته از رنج مردمانی بود که بهار را منتظر بودند.» بخش اول این کنسرت با همنوازی سهتار و سازهای کوبهای آغاز میشود و با نوای دریا برای کوارتت مضرابی در مایهی نوا ادامه مییابد. متبسم این اثر را در سال 73 به مناسبت تولد دخترش -دریا- ساخته است. بخش دوم اما موسیقی آوازی است که شعر «زمستان» در مایههای اصفهان، همایون، دشتی، چهارگاه و ماهور با همخوانی فریبا داودی وهادی فیضآبادی اجرا میشود.
*آقای متبسم به عنوان سوال اول لطفاً توضیح دهید که اصلاً چرا «زمستان» و چرا «مهدی اخوان ثالت»؟ یعنی این شعر بلند چه ویژگیای داشت که شما را به ساخت قطعهای بر اساس آن ترغیب کرد؟
اخوان ثالث یکی از شاخصترین و مهمترین شاعران در ادبیات معاصر ایران است. او البته تنها شاعر نوپردازی نیست که من روی اشعارش کار کردهام؛ بار قبل که در ایران کنسرت دادم، اشعاری از شاملو را نیز انتخاب کرده بودم. به تازگی نیز روی مجموعهای از اشعار فروغ فرخزاد آهنگسازی کردهام که همراه با گروه دستان در اروپا اجرا شد. البته اولین تلاشهایم برای ساخت قطعهی «زمستان» به دو سال پیش برمیگردد. من این شعر را که میان مردم نیز از محبوبیت بسیاری برخوردار است، بسیار دوست دارم. یادم میآید، زمان حیاتِ اخوان، گاهی که به اروپا میآمد و شب شعرهایی برایش برگزار میشد، همه خواهان این بودند که او «زمستان» را اجرا کند؛ همانطور که از شاملو میخواستند تا «پریا» را بخواند. البته «اخوان» گاهی با لهجهی شیرین مشهدیاش میگفت: «زمستان یکی از اشعار من است، چرا شما همیشه همین را میخواهید؟ بگذارید تا من آزاد باشم و شعری بر اساس حال و هوای امروزم انتخاب کنم.» بههرحال این شعر یکی از اشعار زیبای اخوان است و چون یک مجموعه است، برای یک قطعهی موسیقایی بلند مناسبت دارد.
*تمام شعر در این قطعه استفاده شده است؟
اتفاقاً خیلی جالب است که برایتان توضیح دهم تا به حال، «زمستان» تنها شعری است که من هیچچیزِ آن را حذف نکرده و از اول تا پایان آن را استفاده کردهام. در واقع به هیچ جای آن نمیشد، دست زد. در اشعار کهن، یک بیت، درون خودش خلاصه است، وقتی حافظ میگوید: «زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست/ پیرهن چاک و غزلخوان و صُراحی در دست»، شاعر در یک بیت، تصویری زیبا از معشوق ارایه میدهد. یا آن هنگام که میگوید: دانی که چیست دولت؟ دیدار یار دیدن/ در کوی او گدایی بر خسروی گزیدن». در این اشعار لازم نیست تا تمام غزل را بخوانید تا متوجه منظور شاعر شوید؛ اما در شعر نو، باید داستان را از ابتدا تا پایان دنبال کنید، به خصوص در شعری مثل «زمستان». به همین خاطر نمیتوانستم چیزی از آن را حذف کنم.
*با این وجود به نظر میرسد نوشتنِ موسیقی برای آن کار پرزحمتی بوده باشد.
بله؛ شعر نو، مثل صحبت کردن است؛ یعنی وزن و قافیه به شکل شعر کهن نیست تا وقتی ملودیِ جملهای را ساختید، بتوانید جملهی دوم را هم شبیه آن بسازید. ملودی هر لحظه باید خلق شود و نمیتوان تنها به تجربیات و پیشینهی ذهنی تکیه کرد. میتوانم بگویم ساخت ملودی برای اشعار نو مثل یک دگردیسی است. به این بخش شعرِ اخوان نگاه کنید که میگوید: «زمین دلمرده/ سقف آسمان کوتاه/ غبارآلوده مهر و ماه/ زمستان است» شباهتهای اینها به یکدیگر بسیار کم است؛ با اینکه در مجموع یک ساختمان محکم دارند و چیز مشترکی را بیان میکنند. به همین خاطر است که میگویم کار کردن روی آن سخت است.
*به خصوص اینکه آهنگسازی مثل شما بخواهد به موسیقی ایرانی پایبند بماند.
من همیشه در کارهایم به موسیقی ایرانی مومن هستم. نه اینکه بخواهم مومن باشم، نمیتوانم نباشم.
*با توجه به جهان موسیقاییتان، تجربیاتی که در موسیقی چندصدایی داشتهاید و حضورتان در خارج از کشور، این مسأله عجیب نیست؟
نه، «من اینجا ریشه در خاکم». در واقع هر کاری انجام دهم، اینجایی هستم. موسیقیای که من به آن تعلق دارم، مثل لهجهی من است. هر اندازه هم که بخواهم بدون لهجه صحبت کنم، باز شما در جایی متوجه میشوید که «مشهدی» هستم. (خنده) من در واقع مثل شاعری هستم که به زبان مادریاش شعر میگوید. موسیقی ایرانی برای من «زبان مادری» است و اصلاً نمیتوانم به موسیقی دیگری فکر کنم. حالا دیگر هماهنگی میان این سبک موسیقی و این نوع شعر دیگر وظیفهی من است. اصلاً «خلق» یعنی همین. اگر قرار باشد همهچیز حاضر و آماده باشد که همه میتوانند این کار را انجام دهند. در چنین زمانی است که من باید از جانم، تجربهام و هر چیزی که در اختیار دارم، مایه بگذارم. البته که نیاز به فکر کردن و مطالعه دارد و البته که کار آسانی نیست. نمیشود وزنی را پیدا کرد و برای مثال بر اساس «فعولن، فعولن، فعولن، فعل» از ابتدا تا پایان قطعه را ساخت. اگر چه آنجا نیز دنیای خودش را دارد و در عین حال، دشواریهای خودش را. مثلاً اگرچه شعر فردوسی بر همین وزن است اما در هر مصرع و هر بیت، یک اتفاق در کلمه رخ میدهد و ترکیباتی که درست میکند و منظوری که میرساند، متفاوت است. برای مثال زمانی که «رودابه» را تصویر میکند یا وقتی میخواهد شب را به تصویر بکشد، میگوید: «شبی چون شبح روی شُسته به قیر/ نه بهرام پیدا نه کیوان نه تیر» انسان از این تصویری که از شب ارایه میدهد، وحشت میکند. منظورم این است که ما تمام این ابزار را داریم و ترکیب و ایجاد یک چیز نو خلق کردن وظیفهی آهنگساز است.
*به نظر میرسد به اجرای قطعات بلند علاقه دارید؟
ببینید، من آهنگسازی هستم که دوست دارد توصیفِ درون را هم در کنار توصیفِ بیرون انجام دهد. به همین خاطر اشعار روایی و داستانی را دوست دارم. اشعاری که داستانی را بیان میکند که از یک نقطه شروع و در نقطهی دیگر پایان میگیرد. از آن طرف نمیخواهم یک تصنیف بسازم، مثلاً با یک چهارمضراب و با یک چیز قدیمی، کلاژی درست کنم که دلم به آن راضی نیست. شما اگر به پروژهی «تو» هم نگاه کرده باشید، مشاهده میکنید تِمهایی که تکرار شده، مانند حلقههای زنجیری هستند که حلقههای دیگر زنجیر را به یکدیگر ارتباط میدهند. شما وقتی آن قطعه را میشنوید، مثل یک سمفونی یا یک قصه است. دست مخاطب را میگیرد و از جایی به جای دیگر میبرد. این شیوهی من است که آن را بسیار دوست دارم.
*و دلیل اینکه قطعه به صورت همخوانی اجرا میشود؟
دلیل این ماجرا که کاملاً روشن است. (خنده)
*این قید به همخوانی در شیوهی آهنگسازیتان تأثیری نگذاشت؟
یک قسمت از کار دوصدایی است و حتماً باید دو خواننده آن را اجرا کنند؛ بنابراین اگر بخواهیم آن را در خارج از کشور تنها با یک خواننده اجرا کنیم، باید یکی از اعضای گروه، خواننده را همراهی کند. من این اثر را برای صدای «کنترآلتو» ساختم که صدای خانم داودی این خصوصیت را دارد. حالا شرایط به گونهای است که در این اجرا، خوانندگان اونیسون نمیخوانند و اکتاوِ یکدیگر اجرا میکنند.
*اجرای کنسرت فقط به دو شب محدود شده؛ چرا؟
بههرحال این کار سنگین است و شنوندهاش خاص. «زمستان» کنسرتی است که شاید مخاطب گستردهای نداشته باشد.
*با علم به این ماجرا، قطعه را ساختهاید؟
من همیشه یک قطعه را برای خودم میسازم. از ابتدا هم که آهنگسازی میکردم، همینطور بود. حال اگر شنوندهای به آن علاقهمند میشود، سلیقهاش با من جور در میآید. من همیشه مسیر خودم را میروم. این مسأله گاهی هم مخالفانی دارد و گاهی موافقانی که چندان برایم دغدغه نیست؛ چون اعتقاد دارم کارِ بدون انتقاد مرده است. هر کاری انجام دهید، ممکن است باز حرف و حدیثهایی ایجاد کند. به همین خاطر است که من ترجیح میدهم راه خودم را بروم.
*همراه با گروه دستان در ایران هم اجرا خواهید داشت؟
حتماً. ما با برنامههای نو و تازه به ایران هم خواهیم آمد.
|