مهرداد ناظری/والراشتاین با وام گرفتن از اچ تاونی تمثیل زیبایی از بچهها، قورباغهها و محدودیتهای اکولوژیک و نظام سرمایهداری دارد.
او میگوید: در دریاچهای، اجتماع قورباغهها به تولید مثل میپردازند. همه ساله تعداد زیادی بچه قورباغه به دنیا میآیند. بعد از مدتی تعداد محدودی از بچهها قورباغهها زنده میمانند و بقیه از میان میروند. این بچه قورباغهها بزرگ میشوند و زندگی توأم با شادکامی را در دریاچه شروع میکنند. اما گاهی به یاد خواهران و برادران از دست رفته خود میافتند و با یکدیگر چنین به گفتوگو مینشینند: اگر بچه قورباغه فوت شده، از نظر ژنتیکی هم با ما برابر بودند باز هم بومشناسی دریاچه محدودیتهایی را برای آنها فراهم میساخت. زیرا توان اکولوژیکی دریاچه، فقط میتواند به تعداد معینی از قورباغهها امکان زیست بدهد. این گفتار تمثیلی والراشتاین نشان میدهد که اکوسیستم برای ایجاد زندگی مناسب برای همه انسانها با محدودیت مواجه است. در واقع عدم تناسب بین منابع و نیازهای انسانها باعث ایجاد مشکلاتی شده است. ضمن این که وجود نابرابری و عدم دسترسی همگانی به منابع این محوریت، برای برخی فقر و ناتوانی را به همراه داشته است. حالا باید دانست آیا اکوسیستم، عشق را با محدودیت مواجه میسازد؟ آیا بر طبق نظر والراشتاین قورباغهها نباید روزی را ببینند که خواهران و برادرانشان از نبود منابع جان خود را از دست میدهند؟ شاید اگر نظام حاکم بر مناسبات اجتماعی (سرمایهداری) به سمت عدالت و تناسب بیشتر پیش رود، طبیعت، عشق را با محدودیت ایجاد نکند. در حقیقت بازار جهانی، افزایش جمعیت، محدودیت منابع، 3عنصریست که عشق را در بروز و گسترش با مشکل مواجه میسازد. هر چند ماهیت طبیعت بر عشق و دوست داشتن استوار است، اما روند حاکم بر نظام جهانی، امکان گسترش عشق را نمیدهد. چگونه میشود بر سرنوشت جهان اثر گذاشت و برای میلیاردها انسان روی کره زمین نسخهای از عشق را بازنمایی کرد؟ آیا باید طبق نظر والراشتاین به این موضوع توجه کنیم که رقابت میان کشورهای پیشرفته و کشورهای عقبمانده در به دست آوردن منابع و انباشت سرمایه باعث ایجاد شکاف بیشتر بین کشورها خواهد شد. به نظر میرسد که هر گونه تحلیل درباره گسترش عشق ما را با تحلیل ساخت اجتماعی، اقتصادی کشورهای در حال توسعه و توسعهیافته پیوند میزند. قورباغهها میمیرند، انسانها در عین زندگی، مرده محسوب میشوند، چون نظام حاکم بر مناسبات اقتصادی جهانی نابرابری را تشدید میکنند در فضای نابرابر کنونی، عشق تضعیف میشود. طبیعت، عشق را طلب میکند، اما رقابت نابرابر موجود، توان رقابتی عشق را کم میکند. شاید زمان آن رسیده است که کنترلها و انحصارات در جهان مورد نقد قرار گیرد، کنترل تکنولوژیک، کنترل منابع مالی، دسترسی انحصاری به منابع طبیعی، کنترل رسانهها و.... نظام سرمایهداری، از یک سو عشق را احیاء میکند وقتی خواست آن در قلب انسانها وجود دارد و از سوی دیگر انحصارات، رقابت و مناسبات آن، باعث تضعیف عشق میشود. باید از این وضعیت متناقضگونه و چالش رهایی یافت. شاید فردا زمان مناسبی باشد.....
|