راضیه تجار، معتقد است که ادبیات پایداری نیازمند خون تازهای است و شاید نسل جدید بتواند تاثیر تازهای در ادبیات پایداری بگذارد. کلیشهای شدن به معنای پایان یافتن ادبیات پایداری نیست. وقتی سخن از ادبیات پایداری به میان میآید، مضمونهای تکراری و نام معدودی از نویسندگان به ذهن میرسد. گونهای از ادبیات که حدود سی سال است ادبیات دفاع مقدس هم شاخهای از آن محسوب میشود و پرشماری آثار سفارشی، سایه دولتی شدن را بر تنه آن سنگینتر کرده است. این موضوع را در گفتو گو با راضیه تجار، از نویسندگان پیشکوت و داوران آثار حوزه دفاع مقدس مورد بررسی قرار دادهایم که در ادامه میخوانید.
تعریف شما از ادبیات پایداری چیست؟
من این ادبیات را مترادف با ادبیات مقاوت میدانم. معتقدم هر نویسندهای که ارزشها و ملاکهایی در این زمینه داشته باشد، نگارنده حوزه ادبیات پایداری محسوب میشود. من ادبیات دفاع مقدس را در این حوزه میدانم. البته پرداختن به جزییات این موضوع بر عهده نظریه پردازان است و وظیفه ما قلم به دستان خلق آثاری است که بر جنبههای دفاع و مقاومت تاکید دارد. آثاری که در حوزه جنگ نوشتم، مشخصههای ادبیات پایداری را دارند. ادبیات پایداری دایره وسیعی را شامل میشود. هر کشوری بر مبنای ارزشها و آرمانهای خود نوعی از ادبیات را «پایداری» میداند. یک ایرانی مسلمان شیعه وقتی ایرانیت خود را در نظر میگیرد، دلبستگیها، افقها وانگیزههای خود را برای دفاع در برابر دشمن دارد. نوعی نگاه که نشان میدهد پایبندی خاصی به وطن خود دارد.
پس به نظر شما بین ادبیات پایداری و دین ارتباط وجود دارد؟
شاید چنین ارتباطی وجود داشته باشد اما در درجه نخست، هر فردی باید به ملیت خود وفادار باشد. انسان، بسته به باورهایش که در طول سالها آموخته است، نسبت به دشمن واکنش نشان میدهد اما زیستن همه افراد یک ملت در زیر یک پرچم، در نوع دفاع و ادب پایداری آن ملت تاثیر اصلی را دارد.
به ادبیات دفاع مقدس به عنوان زیر شاخه ادبیات پایداری اشاره کردید. حوزهای که نامِ شماری نویسندگان در آن پرتکرارتر است.
گمان نمیکنم این طور باشد. هرچند که معتقدم نمیتوان هزاران نویسنده در این حوزه داشت. نویسنده باید خون دلها بخورد تا بتواند در حوزهای خاص مثل ادبیات پایداری قلم بزند.
منظورم بیشتر عدم وجود چندصدایی در ادبیات پایداری امروز است.
از این نگاه شاید بتوان گفت که عدهای از نویسندگان در حوزه دفاع مقدس با نگاه هویتی و مقاومتی خاص قلم میزنند. برخی نویسندگان حوزه دفاع مقدس نگاه صرفا انسانی به جنگ تحمیلی دارند. بدیهی است که ادبیات ضد جنگ در ادبیات پایداری جای نمیگیرد. ادبیات پایداری نمیتواند نگاه خنثی به جنگ و دشمن داشته باشد و باید نوعی ایستایی در قلم نویسنده به چشم بیاید. در دین ما هم بر آزار نرساندن به اسیر و دیدن جنبههای انسانی در طول جنگ اشاره شده است و به هر حال این هم میتواند جزیی از ادبیات دفاع مقدس باشد اما نمیتوان در تمام یک اثر، دشمن را فقط از دیدگاه انسانی و بدون تعلقات عقیدتی یا سیاسی دید زیرا دلایل دفاع و مقاومت به درستی روشن نمیشود.
یعنی ادبیات پایداری منفک از ادبیات ضد جنگ است؟
بله. این نوع نگاه به نوعی وا دادن نسبت به دشمن محسوب میشود. در شاهنامه و شعری چون «آرش کمانگیر» از سیاوش کسرایی میبینیم که آرش برای تعیین مرز، جانش را در کف میگذارد و این، نمونهای از ادبیات پایداری است. در آثاری که رنگ و بوی ادبیات پایداری دارد، باید این نگاه لحاظ شود. از سوی دیگر، در برخی آثار فقط به سیاهیها و تباهیها توجه شده. بله، جنگ اینها هم هست اما تمامش نیست. برخی نویسندگان فقط پلشتیها و مصیبتهای جنگ را نوشتهاند و بر احساس نا امیدی تاکید دارند. آثاری که فقط زخمها را نشان میدهند هم از نظر من در گونه ادبیات پایداری نیستند. نباید حس وادادگی در اثر حوزه پایداری غلبه داشته باشد. البته هنر نویسنده ادبیات پایداری این است که ضمن آنکه روح مقاومت را به قلم میآورد، از اثرش بوی شعار نیاید. آثار جهانی حوزه پایداری مانند «جنگ و صلح» با چنین نگاهی خلق شدند.
بنابر این، به اعتقاد شما ادبیات جنگ مفهوم عامتری از ادبیات پایداری را شامل میشود.
بله. همینطور است. ادبیاتی که با نگاه غیر متعهدانه نوشته میشود و برای مثال به بمباران شهرهای میهن از سوی دشمن تفاوتی نشان نمیدهد، نمیتواند در شمار ادبیات پایداری محسوب شود.
اما گویی نگاه متعهدانه به ادبیات پایداری در کشورمان زایش ادبی را کمشمار کرده است و شاهد نوعی نگاه کلیشهای در پرداختهای داستانی هستیم. موافقید؟
معتقدم که نوعی ادبیات جنگ و پایداری در طول سی سال اخیر پدید آمده. قبول دارم که در این سالها آثار کثیری خلق شده که ممکن است در گذر زمان بسیاری از آنها هم حذف شوند اما حرکت ادبی خوبی در این سالها شکل گرفت. خونی که در این حرکت ادبی است، شاید اکنون کمرنگتر شده و نیازمند انگیزهای برای به جریان انداختن قلمهاست تا محکمتر به حرکت درآیند. زمانی که در طول جنگ داستان کوتاه مینوشتیم، نبض قلممان همگام با جنگ تندتر میزد و سعی میکردیم تندتر بنویسیم. ادبیات پایداری نیازمند خون تازهای است و شاید نسل جدید بتواند تاثیر تازهای در ادبیات پایداری بگذارد. کلیشهای شدن به معنای پایان یافتن ادبیات پایداری نیست. اکنون خاطرات بسیار مورد توجه قرار گرفته است و جوانان در جشنوارهها به نگارش داستانهای حوزه دفاع مقدس توجه نشان میدهند. موافقم که نوعی کلیشه و ضعیفنویسی در بسیاری از آثار دفاع مقدس به چشم میخورد که به ادبیات پایداری لطمه میزند. برخی، نگارش در حوزه دفاع مقدس را آسان میدانند در حالی که تعهد ویژهای لازم است.
|