در طی چند سالی که با متد «راجرلاو» زندگی کردم، به صورت مستمر لحظه به لحظه با آنها کلنجار رفتم و بایدها و نبایدهای بسیاری را در ارتباط با بدن آموختم ولی شوربختانه ابزاری که در اختیار داشتم بسیار محدود بود و در واقع بهمانند دوندهای شده بودم که مجبور بود با وزنههای سنگینی که به پا بسته است بدود و قلهای را با چنگ و دندان فتح کند؛ این امر برایم بسیار خسته کننده و دشواربود چون همه مشکلات را درک میکردم و تحولی هم در آواها صورت گرفته بود ولی به هیچ وجه کافی نبود. از طرفی نداشتن ابزارهای متنوع و کارساز برای رفع ضعفهایم موجب شد که نسبت به معایبی که همیشه بر سر راهم دهن کجی میکردند هر چه آگاهتر شوم ولی باز هم چیزهای ناخواستهای رخ داد که در حوزهی آگاهی من نبود یعنی در حقیقت بدون اینکه متوجه باشم سروکله زدنم با هنرجویان مرا در وضعیتهای نادرستی از لحاظ تکنیکی انداخت که نسبت به روند مخربی که برای صدای بیچارهام رخ داده بود هیچ اطلاعی نداشتم. یکی از این موارد شوم تکرار بیش از اندازهی من روی فرم یوگی بود که «راجرلاو» هم خیلی به آن تاکید کرده و در حقیقت اگر به اندازه انجام شود بسیار هم مفید است ولی برای من چقدر بود؟ تصور کنید من برای درک و کمک به هنرجویانم مجبور بودم آن را ساعت ها در کلاس برای افراد بسیاری صدها بار اجرا کنم آنهم نه یک هفته دو هفته بلکه چیزی حدود چند سال!
خوب چه اتفاقی افتاد؟ این بار از شانس محشر بنده که همه جا زبانزد است با اجازهی دوستان از این طرف پشت بام به وسط حیاط سقوط کردم و برعکس همهی دوستان که تلاش میکنند از بالا رفتن حنجرهشان جلوگیری کنند و یوگی تمرین میکنند من هم با درست کردن ابروی هنرجویانم ناآگاهانه زدم و چشم خودم را کور کردم و این بار گل بود و به سبزه نیز آراسته شد! دچار مشکل جدیدی شدم که حنجرهام بیش از اندازه پایین آمده است. نتیجهی آن چیست؟ صدایم هوادار شده و بخش وسیعی از نتهای سینهام را از دست دادهام یا بهتر بگویم به هم ریخته است. البته برای من این قصهها کاملا عادی شده و کوچکترین واهمهای نسبت به هیچ چالشی ندارم و هیچ زمانی ممکن نیست دست از تلاشم بردارم ولی جدا رنج بسیاری را متحمل میشوی زمانی که با تارهای باز مجبور باشی ساعتها صحبت کنی و آواز بخوانی و همه اطرافیانت را راهنمایی کنی ولی در مورد خودت ندانی که مشکل از کجاست! شاید ساعتها روی گفتارم با ابزاری که موجب انسداد تارها میشدند کار میکردم ولی تکنیک حنجره پایین لعنتی به دلیل اجراهای مستمری که برای هنرجویان داشتم بخشی از عادت صحبت کردن من شده بود و موجب میشد تلاشهایم در جهت بستن تارهای صوتیام خنثی شود و تغییر چشمگیری نکند و تمام تمرینهایم با "گاگ" و "نو" یا "نی" هم نتواند به دادم برسد. حالا خدارا شکر که این موضوع برایم مشخص شده و میتوانم آن را نیز با شما دوستانم در میان بگذارم.
پس فراموش نکنید هر چیزی در دنیای صدا سازی حدی دارد. حنجره در وسط یعنی در جایگاه طبیعی خودش مطلوبترین حالت و وضعیت خودش را پیدا میکند و در واقع اگر به صورت غیر طبیعی بالا رفته باشد نیاز دارید که یوگی کار کنید در غیر این صورت نیازی به این تمرین به صورت مستمر ندارید و«برت منینگ» هم تنها در اجرای نتهای بالا آن را توصیه میکند. در واقع به دلیل نرم کردن صدا و جلوگیری از تیز و شیپوری شدن صدا و بسته شدن گلو و نه بیشتر از آن. حالا برگردیم به این موضوع برای رفع هوادار شدن صدا و جلوگیری از باز شدن تارهایتان در حین گفتار چه روشی میتواند بسیار کارامد باشد؟ ورود وضعیت (عآ) در هر هجا از کلام یعنی زمانی که هر واژهای را ادا میکنید توجه کنید که پشت آن وضعیت (عآ) وجود داشته باشد مثلا اگر میگویید حالت چطوره؟ باید بمانند این بگویید (عآعت ععوعه)... امیدوارم منظور من را در پشت این نوشتهها درک کنید و احساس بستن تارهایت را در(عآ) پیدا کنی زمانی که این وضعیت را در گفتارتان به صورت عادت دربیارید همه چیز تحت کنترل شما در میآید و ساعتها صحبت کردن و آواز خواندن برایتان به سادگی امکانپذیر میشود. این یکی از ابزارهای موثری است که «برت منینگ» ارائه میدهد و مرا حقیقتا سورپرایز کرده است.
|