شهاب الدین/
بخشی از کتاب شبیه یک ستاره بخوان (راجرلاو)
شما عاشق آواز خواندن هستید. شما تنها در اتاق خوابتان آواز میخوانید و دور اتاق میرقصید درست مانند یک سوپراستار. سپس مادرتان داخل میشود و به یکباره شما ساکت میشوید و مادرتان از شما خواهش می کند که به اتاق پذیرایی بروید و دوستانش را سرگرم کنید اما این امر شمارا میترساند. در حقیقت حتی فکر اجرا در برابر مردم هم شما را دستپاچه و عصبی میکند. بنابراین شما از کل ایده صرف نظر میکنید اما لطفا دراین باره فکر کنید که چطور شما میتوانید به «آوریل لاویل» یا «مایکل بریج» و یا «جان مایر» بعدی تبدیل شوید، زمانی که جرات ندارید در مقابل مردم بایستید و بخوانید؟! آنچه شما نیاز دارید این است که بدانید تقریبا هر خوانندهی مشهوری در گذشتهاش احساساتی مشابه با احساسات فعلی شما در مورد اجرای زنده داشته است اما اینها دست روی دست نگذاشتهاند و کاری انجام دادهاند و سرانجام توانستهاند که بر آن غلبه کنند. در واقع با تکیه کردن به پذیرش در مورد این احساس اجازه ندادهاند چیزی جلوی راهشان را بگیرد. از سوپر استار «نلی» پرسیدم که اگر دچار ترس از صحنه شود و از خواندن در برابر یک جمعیت عصبی شود، چه میکند؟ او پاسخ داد: «نه دیگر نه، بعد از گذشت دو سال که ما در برابر بسیاری اجرا داشتهایم دیگر نسبت به آن خونسرد شدهایم. درابتدا بله، من عصبی بودم اما آن حالتم توام با خونسردی بود چراکه من شگردهایی را با خودم بر روی صحنه داشتم. در حقیقت کلید آن این است که جمعیت را نادیده بگیرید و فقط بایستی بگذارید تا اجرا جریان یابد. گاهی اوقات در صحنه حسی دارم انگار که واقعا در دنیای خودم هستم. خدارا شکر که با گذشت زمان، خواندن در مقابل مردم بسیار آسانتر شده است.» بله.... در این باره نلی حق دارد. وقتی که یاد بگیریم چگونه سروصداها را نشنویم و دنیای خصوصی خودمان را بر روی صحنه بسازیم، به راحتی حواسمان پرت میشود و توجهمان به بقیه از بین میرود. همیشه خوانندگان بزرگ مانند چراغهای بزرگ حبابی هستند که به محض اینکه کلید چراغ زده میشود خودشان را نورانی میکنند و سپس کل حاضرین نیز به همراه آنها نورانی میشوند. نهایتا روزی فرا میرسد که هر خوانندهای در مییابد که حالت ترساش بر روی صحنه ناپدید گشته و در حال خواندن آواز برای حاضرینی است که عاشقش هستند و احساس اینکه موزیکش چیزی فوق العاده است. این تغییری شگفت انگیز در زندگی حرفهایست که تا حدامکان نباید اجازه دهیم از دست برود. پس خبر خوب اینکه خواندن در برابر عموم نباید شمارا تا حد مرگ بترساند. من به شما نشان خواهم داد که چگونه عصبی بودنتان رابه انرژی مثبتی تبدیل کنید که بتواند در هر زمان که خواستید یک اجرای فوق العاده را ضمانت کند و همیشه آماده خواهید بود که چه برای یک نفر چه برای صد نفر اجرایی پر شور و عالی داشته باشید. وقتی میگویم ترس از صحنه به این معنا نیست که شما باید بتوانید حتما در اتاق خواب، پذیرایی یا در گوشهی خیابان یا در برابر هزاران هوادار که اسمتان را جیغ میکشند بخوانید. هدف من در این فصل این است که شما متقاعد شوید که ترس از صحنه چیز خوبی است چرا که شما را برای یک چیز خاص آماده میکند. در واقع این تنها لحظاتی است که به شما نیروی فوق بشری میدهد تا در موقعیتهای سخت به نتایج شگفت انگیزی دست پیدا کنید. برای درک ترس از صحنه شما نیاز دارید تادرباره سیستم عصبی خودکار چیزهایی بدانید.
جنگ یا پرواز...
بگذارید اینگونه بگویم: شما در حال پیاده روی از مدرسه به خانه هستید و تصمیم میگیرید از یک کوچه که تا به حال از آن عبور نکردهاید بگذرید و میانبری بزنید. ناگهان یک صدای بلند شما را میترساند و حجم زیادی از خون به سرتان وارد میشود، به طوری که میخواهید غش کنید اما به جای غش کردن یک دفعه مانند باد از کوچه خارج میشوید و هرگز شما درک نمیکنید که چطور قادر بودهاید با این پاهای کوچک با این سرعت از کوچه فرار کنید. اما شما الان خارج از کوچه قرار دارید و دور از خطر.... باور کنید اگر این یک مسابقهی دوی پنجاه یاردی المپیک بود شما حتما مدال طلا را کسب کرده بودید. زمانی که شما در یک موقعیت خطرناک قرار میگیرید سیستم خودکار عصبی به کار میافتد و به شما میزان فزایندهای انرژی میدهد تا به شما کمک کند از خطر دور شوید!
آیا داستانهایی دربارهی والدینی که برای چند ثانیه توانستهاند ماشینی را بلند کنند شنیدهاید تا فرزندانشان را از زیر ماشین بیرون بکشند؟ در حقیقت ترس از صحنه، اساسا یک چیز خوب با اسمی بد است اگر چه با گذشت سالها به عنوان یک عامل بد و منفی تلقی شده است ولی در واقع برای آن است که شما را به یک چیز بزرگتر و قویتر و سریعتر و بسیار خاصتر از حالت عادیتان تبدیل کند. این یک هدیهی فوقالعاده به صورت انرژی اضافی و کمکی است که میبایست در مورد آن نگرشتان را به طور کلی تغییر دهید....
با سپاس از خانم هانیه به خاطر ترجمهی کتاب مانند یک ستاره بخوان (راجرلاو)
|