شهاب الدین/ازگوشه و کنار، در دورههای آواز، هنرجویانی را میبینیم که آهنگهایی را در دست دارند و تمام تلاش خود را برای اجرای آنها میکنند. خب حقیقتا این کوشش برای رسیدن به این منظور جای ستایش دارد ولی کاش به این سادگیها بود. متاسفانه اجرای درست و اصولی یک آهنگ که در پیوند با کلمات در برابر ما قرار گرفته برای یک هنرجوی مبتدی و حتی متوسط بمانند داشتن انتظار بندبازی از پیرمردی عصا دار است. همان طورکه میدانید در آواز خواندن هر حالتی چه درست و چه نادرست میتواند به صورت عاداتی تبدیل شود که گلوی ما را تا مدتهای مدید رها نکند. از سوی دیگر این موضوع میتواند مفید واقع شود البته زمانی که ما ابعاد صحیحی را درذهن خود جا بیندازیم که در نتیجه بعد از مدتی بدون هیچ کوششی از جانب ما به صورت اتوماتیک وار عملی میشود ولی وای به آن روزی که فرمی نادرست درذهن و بدن ما جا بیفتد، حقیقتا جان آدم به لب میرسد تا آن عادت غلط ترک شود و جای خود را با تکنیکی صحیح تعویض کند. زمانی که ما شروع به آواز خواندن در غالب کلمات میکنیم مولفههای پیچیدهای در هم گره میخورند و عدم آشنایی ما نسبت به آنها و نداشتن تکنیک مورد نیاز، آوازمان را با چالشها و مشکلات عدیدهای روبه رو میسازد. به دلیل این پیچیدگیها و تلاش هنرجو برای گذر ازچالشها، تنشها سردر میآورند و رفتارهای غیرطبیعی و غلط شروع به زایش میکنند و آثار مخرب آنها بر بخشهای دیگر هم تاثیر میگذارند و مانند یک ویروس کشنده بلاخره تمام پیکر آوازمان را دربرمیگیرد و نتیجهی آن مانند بسیاری از هنرمندان حرفهای میشود که صدایشان به جای ترقی عقب گرد میکند چه برسد به من و شمایی که تازه اول راه هستیم. در تجربهی شخصی خودم این را میتوانم خدمتتان بگویم که سالهای سال به دلیل آموزشهای نادرستی که ازکلاسهای مختلف دریافت کردم و تمرینهای غلطی که انجام دادم دارای دو شخصیت مجزا و دور از هم در آوازم شده بودم؛ یکی در آواخوانی که خودم پایههایش را با دقت طبق اصول گذاشته بودم و دیگری آوازی که با گویش فارسی بود. زمانی که با آوا میخواندم تسلط کامل بر اجرایم داشتم و دستم برای بسیاری از حالتهایی که میخواندم باز بود ولی به محض اینکه ورود به کلمات زبان مادریم میکردم تمامی عادات غلط گذشتهام در آواز و صحبت کردنم شروع به رژه رفتن میکردند. این موضوع در اولین روزهایی که وارد دنیای صدای میانی شده بودم بسیارتکان دهنده بود و نمیفهمیدم که ریشهی ملعون این همه ضعف از کجاست! گمان کنید در یک آوا بالاترین نتها را به راحتی اجرا میکنید ولی در برخورد با کلمه، تبدیل به چنان صدای درماندهای میشدم که برای اجرای صد پله پایینتر از آن به التماس میافتادم. ولی از آنجایی که گر خدا خواهد عدو سبب خیر شود، همین قصه موجب شد که بیشتردر عمق این موضوع فرو روم و روشهایی را ابداع کنم که تا حد بسیاری فاصلهی تکنیکی این دو شخصیت آوازیم را به یکدیکر نزدیک و نزدیکتر کنم. زمانی که یک شعری را به آواز میخوانیم در واقع باید تجسم کنیم که صدای متصلی مانند (آ) را در بطن کلاممان در جریان داریم و فریب مصوتها و صامتها را نخوریم. در واقع (آ) برای ما پایه است و همه چیز بر روی آن سوار میشود. تمام مصوتها تغییر یافتهی شکل اصلی (آ) هستند و ما در واقع با لب و زبانمان قالب اصلی (آ) را به مصوتهای دیگر تبدیل میکنیم که در متنهای قبل نحوهی ساختن آنها را با جزئیات توضیح دادم. اگر در حین آواز خواندن به این موضوع سطحی نگاه کنید هر یک از مصوتهای شعر که با صامتها هم، پیوند خوردهاند شما را به یک طرف میکشند و این بکش بکش چنان آشوبی را در آوازتان ایجاد میکند که احساس میکنید گلویتان برای هر هجا از شعر به چپ و راست و پایین و بالا کشیده میشود و نهایتا به جای آواز، یک داد و بیداد نخراشیده ارائه خواهید داد تا یک صدای یک خط و یک دست. حالا اگر به این ترتیب شروع به تمرین کنید به مرور این فشار و زشتی در تکنیک آوازتان ثبت و به صورت عادت درمیآید و تمامی تمرینهای شما در یک چرخهی تکراری نادرست قرار میگیرند که نتیجهی آن نه تنها تحول نیست بلکه میتواند التهاب تارهای صوتی، بالارفتن حنجره و از همه بدتر سرخوردگی و از دست رفتن اعتماد به نفستان را با خود به همراه داشته باشد. بنابراین قبل از ورود به قلمروی آواز، آواخوانی را در دستور کار خود قرار دهی.
یک عکاس در ابتکاری جالب، پرترههای خود را از معتادان و کارتنخوابهای منطقهی «دروازه غار» به جای گالری، روی دیوارهای شهر بهنمایش گذاشته است. حامد سوداچی در گفتوگو با ایسنا، در اینباره اظهار کرد: این مجموعه شامل 21پرتره از افراد معتاد، فقیر و کارتنخواب منطقهی دروازه غار در تهران است. تصمیم گرفتم این عکسها را در اندازههای یک در یک متر بهصورت اعلان روی دیوارهای شهر بچسبانم تا نحوهی ارتباط مردم و واکنشهای متفاوت آنها دیده شود. مخاطبان این عکسها متنوعاند؛ از کودکان پنج سالهای که جلو میآید و روی ...