دیوانگان آواز

شهاب الدین / یک چیز همیشه نظرم را جلب می‌کند و آن این است که بعضی‌ها مانند من بیماری آواز خواندن دارند و بعضی‌ها که ندارند برایم قابل تصور نیست که چطور می‌توانند بدون آواز خواندن زندگی را سرکنند! جالب اینجاست که این موضوع ابدا به سطح دانش و آگاهی فرد نسبت به آواز بر نمی‌گردد. زمانی را به خاطر می‌آورم که آنقدر می‌خواندم که حالم از صدای خودم به هم می‌خورد و مانند یک دیوانه دوباره ادامه می‌دادم و اصلا نمی‌توانستم ساکت بنشینم حتی الان که چهل سال از سنم می‌گذرد این داستان فرقی نکرده است و اگر کسی کنارم زندگی کند بدون شک ازتمرین‌های من سرسام خواهد گرفت! زمانی که آواز می‌خوانی انگار تحت تاثیر یک جاذبه‌ی به‌خصوصی قرار می‌گیری که تکرار آن نوعی خلسه توام با احساس بیرون ریزی و سبک شدن را با خود می‌آورد. حتی می‌دانم که در کشورهای پیشرفته تمرین آواز به عنوان یکی از قوی‌ترین راه‌های درمان برای مشکلات روحی و افسردگی به حساب می‌آید. در میان همه متقاضیان این قبیل هنرجویان که دیوانه‌ی آواز خواندن هستتد را می‌توان به راحتی شناسایی کرد و حقیقتا کار کردن با آنها برایم لذت بخش‌ترین چیز است به قول شاعر، دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید!

خصلت جذابی که دیوانه‌های شبیه به من دارند در درجه اول علاقه‌مند بودن به ماهیت صداست و نه به آهنگ؛ یعنی کشف خود صدا، بازی کردن با صدا، گسترش صدا،  قدرت و حجم صدا، کنترل روی شدت و بلندی صدا، رنگ آمیزی‌های صدا، راه‌حل برای رفع نقطه ضعف‌ها و کمبودهای صدا. این قبیل افراد  به سرعت در مسیر پیشرفت گام برمی‌دارند به دلیل اینکه رویکردشان در آواز ریشه‌ای است و نه سطحی و به مرور می‌توانند در ارتباط با یک آهنگ هم با حداکثر ظرافت و کنترل عمل کنند و در نهایت تبدیل به یک حرفه‌ای شوند. اما شوربختانه تلاش‌هایی از این قبیل از دید عموم مردم نوعی مسخره بازی و وقت تلف کردن تلقی می‌شود. به دلیل آن که آهنگی را درست و حسابی از او نمی‌شنوید و تنها او را درگیر با صدایش می‌بینید. بی خبر از آن که او در حال ارتباط با هسته‌ی مرکزی فرمان صدایش است. همان طور که شما دستتان را به راحتی بلند می‌کنید و تکان می‌دهید او هم می‌خواهد کنترل صدایش را برای هر حالتی دراختیار بگیرد و در نهایت بعد از چند سال چیز عجیبی پیش می‌آید: هر کاری که بخواهد انجام می‌دهد و اطرافیان با تعجب می‌گویند:«چطوری آخه؟ او که صدایش اینطوری نبود!»

البته باید این تلاش‌ها به صورت سیستماتیک و علمی ‌صورت بگیرد و می‌بایستی پشتوانه‌ی متدهای روز دنیا را دراختیار داشته باشیم. چند روز پیش با دو تن از این مجنون‌های آواز که از اهالی ارومیه هستند بالاخره توانستم بعد از مدت‌های طولانی که آنها را سرگردان این موضوع می‌دیدم به طور مجزا اولین جلسه را از طریق اسکایپ با آنها برگزار کنم. اولین درخواستم از یکی از آنها این بود: یک چیز برای من بخوان! در جواب مخالفت کرد و گفت من می‌خواهم صدای میانی‌ام را کشف کنم و تنها روی کوک صدا و آواهایم کار می‌کنم. من هم استقبال کردم و الگویی را اجرا کردم او هم با صدایی کاملا کوک و خوش فرم شروع به خواندن کرد و کاملا مشخص بود که به مطالبی که در این سال‌ها ارائه دادم فکر کرده است ولی همین طور که بالاتر می‌رفتیم و به سمت صدای بالای سینه‌اش نزدیک‌تر می‌شدیم آثار تنش و عدم اعتماد و بهم ریختگی صوتی‌اش آغاز شد؛ به وضوح می‌توانستم ببینم که از پوزیسیون اصلی صحبت کردن دور شده و به یک پوزیسیون غیر طبیعی وارد شده است؛ از او خواستم که دستش را بر روی حنجره‌اش بگذارد؛ او خودش تایید کرد که بله می‌دانم سیب گلویم بالا می‌رود. خیلی برایم شیرین بود که چنین پیش زمینه‌ی آگاهی در او شکل گرفته است. تصمیم گرفتم الگو را تغییر دهم چون متوجه شدم نسبت به یک ملودی بالا رونده شرطی شدگی دارد و حنجره‌اش بالا می‌رود از او خواستم با صدایی گرد و پررنگ بگوید (پیه). این کلمه را همیشه پدربزرگم که ترک آذری بود در زمان‌های تعجبش به کار می‌برد. این کلمه در لحن ترکی چیزی مابین "ای" و "او" است و لب کمی‌ جلو می‌آید، لحن کلمه حالتی گریه وار دارد، حنجره پایین می‌رود و حرف "پ" نیز مانند "ب" موجب بسته شدن تارهای صوتی می‌شود جهت حرکت تم را عوض کردم و الگویی را از بالا به پایین اجرا کردم و از او خواستم مرتبا قبل از آنکه الگو را بخواند بلند بلند بگوید" پیه" " پیه "و آوایش را در حالی که با مرکز صحبتش مطابقت می‌دهد اجرا کند. در عرض کمتر از چند ثانیه به صدای میانی وارد شد و زمانی که به او گفتم این چیزی که خواندی "سل" بود باورش نمی‌شد. دقیقا همین بلا را هم سر آن یکی دوست آذری مان به نوعی مشابه آوردم و با چشمانی بهت زده و خندان می‌گفت من تا به حال نتوانسته بودم از نت"ر" بالاتر بخوانم. جای همه دوستان خالی.کلی خوشحال شدیم و جلسه‌ی اول ما به اتمام رسید. بنابراین هرگز فراموش نکنیم، هر چیزی را همین لحظه در اختیار داریم تنها کافیست راه رسیدن به آن را بدانیم. توانایی انسان نامحدود است.

 

 

ارسال نظر
نام :
ایمیل :
دیدگاه :
 
دیدگاه کاربران :
تاکنون هیچ نظری برای این مطلب ثبت نشده است !
مطالب دیگر این شماره
:: دعوا بر سر ارثیه سه میلیاردی
:: منافع انحصارگران سیگار دود شد
:: افت ۹ میلیون نفری جمعیت ایران تا سال ۲۱۰۰ میلادی
:: کاری کنید این سفر آخرتان نباشد
 
1 visitors online
شما در اینجا قرار دارید :
شماره : شماره 715
تاریخ : بیست و هفتم مردادماه
سال : 1394
پر بازدید ها
با اضافه شدن ۸۵کاروان جدید؛ ثبت‌نام کاروان‌های عمره در تهران آغاز شد
همه ی ما 3 اکتاو صدا داریم
امان از درد شست پا!!
آواز و آگاهی
با صدای یوگی، گلویت را آزاد کن
پردرآمدترین شغل‌های ایران را بشناسید
تماس با ما
درباره ما
اخبار
نگاهي به فيلم يك روش خطرناك؛ انساني بس بسيار انساني
پیوند ها
ایران طراح
تابناک
فارس نیوز
خبر آنلاین
قانون
صفحه اصلی   |   درباره ما   |   اشتراک   |    اخبار   |   جستجو   |   تماس با ما
Error
طراحی سایت و میزبانی وب : ایران طراح