شور عشق یا منطق کور

مهرداد ناظری/

هر روز عده‌ی بیشتری از مردم جهان از عاشق شدن فرار می‌کنند. این دسته معتقدند عشق، نظام اجتماعی را دچار سستی و ناکارآمدی می‌کند، عقل را زایل و باعث اتلاف انرژی و عمر انسان‌ها می‌شود. در مقابل عده‌ای می‌گویند حذف عشق از جهان محال است و در صورتی که به هر دلیلی عشق را از دست بدهیم دچار اضمحلال و فروپاشی معنا در جهان می‌شویم. اما آیا جهان به سوی عقلانی‌تر شدن پیش می‌رود؟ و آیا این عقلانیت عشق را زایل می‌کند؟ به نظر می‌رسد نباید همانند قدما عقل و عشق را متضاد یا در دو گفتمان مستقل و جدا از هم بررسی کنیم. اگر این تعبیر هِگل را در مورد عقل بپذیریم که آگاهی انسان از ضرورت عقلی آزادی برای پرورش توانایی‌های ‌مادی و معنوی خود و به کار بردن خردمندانه‌ی این آزادی یا به اصطلاح خود وی پیشرفت خودآگاهی آزادی را غایت تاریخ است، می‌توان این نگاه به عقل را به نوعی آمیخته با عشق نیز دانست(1). در حقیقت عقلی که بتواند، تحرک بیشتری به کنش‌گر اجتماعی بدهد، باید از اکسیر عشق بهره‌مند شود. البته هِگل به جنبه‌های وحدت‌بخشی و یگانگی در عشق توجه بیشتری دارد. به تعبیر وی زن و شوهر از شخصیت مستقل‌شان صرفنظر می‌کنند تا به شخصیتی واحد مبدل شوند. البته شاید این تعبیر برای جوان امروزی تعیین‌کننده باشد. مگر این که آن قدر در فضای عاشقانه، امتیاز و احساس شادی و سرور بیابد که حاضر به ترک این موقعیت نباشد. اما خصیصه اصلی عشق، یکپارچگی درونی و ایجاد تحرک به سوی آینده خواهد بود. اگر رابطه‌ی عاشقانه به یک رابطه‌ی ظالمانه‌ی ارباب برده‌ای مبدل شود، هیچ کس آن را تحمل نمی‌کند. در عشق هنر هر دو نفر این است که تردیدها کم رنگ‌تر، تضادها متناسب‌تر و صمیمیت‌ها بیشتر شود. باید هر چه دو عاشق زمان بیشتری را با هم می‌گذرانند، بتوانند شناخت بیشتری از روح و احساس و نگرش یکدیگر پیدا بکنند. اما همچنان ما با این مسأله مواجهیم که آیا عشق حرکتی رو به جلو محسوب می‌شود یا راه رفتن با کفش‌های آهنی که سرعت ما را خواهد گرفت؟ این بزرگترین شکی ا‌ست که هر انسانی با آن مواجه می‌شود. فردی عشق را انتخاب می‌کند و در این راه همه‌ی زندگی‌اش را همچون یک قمارباز از دست می‌دهد یا  فردی که با جهان اطراف مبادله اقتصادی می‌کند و در این راه داد و ستد، ظاهری آراسته می‌یابد یا این که بداند در پس ابرها چه نهفته است؟ آیا عذابی بزرگتر از ندانستن نیست؟‌ آیا عشق، مرز بین ندانستن و داستن را طی می‌کند؟ پاسخ به این سوالات آسان نیست. هِگل و ارسطو عشق را توأم با شور و حال می‌دانند و عدم شور در عشق را عامل خاموشی آن عنوان می‌کنند. لذا می‌توان از این نظر عشق را تجربه‌ای عمیق، عاطفی توأم با حرکت و سیالات دانست که بر محیط اطراف خود اثرگذار است. شاید بتوان گفت در آینده بشر به این نتیجه برسد که تنها راه صحبت کردن با دیگران صحبت با زبان عاشقانه است چرا که منطق سخنگویی و گفت‌و‌گوهای صرفا منطقی بشر را به اهداف خود نرسانده است. در مورد عشق نباید قضاوت کرد. تفسیر معنوی عشق، در تجربه‌ی عشاق واقعی مشهود و هویداست.

 


1 -(البته این دیدگاه نگارنده است)

 

ارسال نظر
نام :
ایمیل :
دیدگاه :
 
دیدگاه کاربران :
تاکنون هیچ نظری برای این مطلب ثبت نشده است !
مطالب دیگر این شماره
:: دعوا بر سر ارثیه سه میلیاردی
:: منافع انحصارگران سیگار دود شد
:: افت ۹ میلیون نفری جمعیت ایران تا سال ۲۱۰۰ میلادی
:: کاری کنید این سفر آخرتان نباشد
 
1 visitors online
شما در اینجا قرار دارید :
شماره : شماره 715
تاریخ : بیست و هفتم مردادماه
سال : 1394
پر بازدید ها
با اضافه شدن ۸۵کاروان جدید؛ ثبت‌نام کاروان‌های عمره در تهران آغاز شد
همه ی ما 3 اکتاو صدا داریم
امان از درد شست پا!!
آواز و آگاهی
پردرآمدترین شغل‌های ایران را بشناسید
با صدای یوگی، گلویت را آزاد کن
تماس با ما
درباره ما
اخبار
نگاهي به فيلم يك روش خطرناك؛ انساني بس بسيار انساني
پیوند ها
ایران طراح
تابناک
فارس نیوز
خبر آنلاین
قانون
صفحه اصلی   |   درباره ما   |   اشتراک   |    اخبار   |   جستجو   |   تماس با ما
Error
طراحی سایت و میزبانی وب : ایران طراح