شهاب الدین/
همان طور که گفته شد هر هنرجو میبایست قدرت تشخیص خود را در دو جنبه بالا ببرد. کوک و ریتم و پارامترهای مربوط به موسیقی یک طرف ماجراست و تشخیص رنگهای صوتی طبیعی که بر آمده از تکنیک آوازی صحیح است در طرف دیگر بازی قرار دارد. کارگاههای صداسازی استاد شجریان را که میدیدم بارها شاهد این تذکر بودم که«جای صدات عوض شد.» شاید شما هم این جمله را بارها در کلاسها شنیده باشید. اختلاف رنگ صوتی هنرجو با آن چیزی که در واقع باید در آوازش ارائه دهد موجب این گفتمان میشود. حال هر چقدر راهنمای مربوطه نسبت به علمی که در این باره وجود دارد تسلط و تجربه داشته باشد متوجه میشود که دلیل تغییرات ناهماهنگی صوتی شما چیست. این تغییرات به عوامل بسیاری مرتبط است که همان طور که گفته شد در برخی موارد با طراحی بدن شما ارتباط دارد و در برخی موارد با وضعیت تارهای صوتی و در بعضی موارد به نحوهی فوت کردن شما به تارهای صوتی یا همان بازدمی که موجب تولید صدای اولیه میشود. جایگاه حنجره که با طراحی ساز مرتبط است صداهای مخصوص خود را دا رد یعنی حرکت سیب گلو به سمت بالا و پایین موجب نوعی افکت بر روی صدا میشود؛ در بالا رفتن حنجره صدا به سمت تیز و شیپوری شدن و در مواردی تودماغی حرکت میکند و هنگام پایین آمدن حنجره، به سمت چیزی مشابه صدای آقا خرسه در کارتون یوگی در نوسان است. به عنوان مثال اگر همزمان با خمیازه صحبت کنید به آن رنگ و تکنیک خاص میرسید.
در ارتباط با طراحی ساز، نبود لبخند داخلی، صدایی شل و ول و فاقد لحن به شما میدهد که کاملا لوس به نظر میرسد. اغراق شده این رنگ صوتی مشابه صدای فردی میشود که دو جنسه است! این رنگ صوتی از متداولترین اشتباهاتی است که هر هنرجویی باید در خود شناسایی کند و از به هم ریختگی وضعیت گنبدی شکل بودن نرمهی دهان خودداری نماید زیرا چنین شرایطی به همان نسبت صدای ما را از لحنی گرم و گرد دور میکند. صدایی که لبخند درونی دارد در تمامی هجاها به سمت مصوت o گرایش دارد و در واقع اغراق شدهی این وضعیت، صدای گرد مردان داش مشتی فیلمهای قدیمی ایرانی است. اگر گلویتان را بی رویه ببندید و حالتی را مشابه زمانی که نفستان گرفته و قادر به تنفس نیستید تولید کنید کیفیتی بیمارگونه ایحاد میشود که به شدت در آواز هنرجویان اتفاق میافتد؛ این وضعیت به دلیل ایجاد نکردن فضای آزاد برای آواز است (placement). در حرکت لب و زبان در پیوند با شعرآواز، این تنش بیمورد بسیار پیش میآید و دلیل آن عدم آگاهی هنرجو نسبت به ساختار واژها، نحوهی تولید صامتها و مصوتهاست. به عنوان مثال زمانی که میخواهد حرف «م» را بگوید بیدلیل گلویش را همزمان با لبش میبندد و به همین دلیل صدا هم ناگهان بسته و خفه میشود؛ یا در بسیاری موارد هنرجویان فاقد این درک هستند که در چه فرم و شکل اولیهای باید صدا تولید کنند و به دلیل نبود این آگاهی، در یک وضعیت نادرست و بسته توام با فشار آواز را شروع میکنند.
به عنوان مثال قبل آنکه میخواهید عطسه کنید شما به این فضای آزاد و صحیح میرسید که اگر بتوانید این وضعیت را شناسایی کنید گلویتان در آواز، آزادی خوبی را تجربه میکند؛ حالتی مشابه با خنده یا ادا درآوردن، چیزی مانند له له زدن یک سگ تشنه توام با هاهای سبک بدون پرتاب هوا کمک خوبی در کشف فضای اولیهی آوازتان خواهد کرد. بالا و سرگردان بودن زبان هم رنگ نادرستی را در صدایتان ایجاد میکند که دستور العملهای مربوطه در بحثهای قبلی داده شده است. پرتاب کردن هوا که بسیار بسیار خطرناک است، زمانی که «ها ها» را با قدرت پرتاب کنید حالتی مشابه به سرفه کردن دارد. در واقع تارهای صوتیتان را بمباران کردهاید که ادامه دادن این رفتار یعنی از دست دادن همیشگی صدا. بالا رفتن تشخیص شنیداری موجب زنده شدن استاد درونی میشود و از آن زمان به بعد خودتان به تدریج میتوانید راه تحول آوازتان را رقم بزنید.
|