|
|
غرق شدن خوانندههای آماتور در گروه کر
|
|
شهاب الدین/
یکی از مهمترین عواملی که در آواز در جهت ارتقا تکنیک و برای تحول ما نقش بزرگی را ایفا میکند تشخیص اصوات چه از لحاظ رنگ صوتی و چه از لحاظ فواصل فرکانسی و ریتم آنهاست. بنابراین داشتن یک گوش حساس از عوامل بسیار مهم محسوب میشود. بسیار از دور و اطراف شنیدهام که فلان هنرجو گوشش ضعیف است چون فالش میخواند، یا فلان استاد گفته است شما به درد آواز نمیخوری ترجیحا بهتر است نوازنده شوی تا خواننده، چون گوش ضعیفی داری. در این خصوص مژدهی بسیار نوید بخشی که میتوانم بدهم این است که راجرلاو به وضوح توضیح میدهد تنها تعداد بسیار معدودی از افراد فاقد قدرت تشخیص و تقلید فواصل فرکانسی هستند و این ضعف تنها به دلیل ضربه خوردن به بخشی از مغز در اثر تصادف پیش میآید که میتواند موجب این عارضهی بهخصوص شود. هر فردی با تمرین میتواند توانایی کوک شدن را در خود ایجاد کند. تقلید فواصل فرکانسی از پیچیدگی خاصی برخوردار نیست تنها با چند روز تمرین اتفاق میافتد. موضوع حساستر و حائز اهمیت در واقع تشخیص و شناسایی رنگ صوتی است که از داشتن پوزیسیون و تکنیک صحیح شما به وجود آمده است، در میان دهها رنگ صوتیای که از تکنیک غلط پدید میآید.
با هنرجویان بسیاری برخورد داشتهام که با کلی انرژی و تلاش و نذر و دعا صدای صحیحی را که میبایست تولید کنند، در یکی از جلسات پیدا کردیم و بعد از اینکه دوست عزیزمان به خانه تشریف بردهاند، با اینکه فایل صوتی اتفاق آن روز را نیز از بنده دریافت کرده است در کمال تعجب متوجه شدم که جلسهی بعد آثاری از آن صدا و در واقع آن پوزسیون بهخصوص وجود نداشته است. و این امر بدان معناست که هنرجو نه درک و دریافت عمیقی نسبت به بدنش دارد و نه قوهی شنیداری دقیقی که بتواند صدای درست خود را از صدای غلط تشخیص دهد. اصولا آن چیزی که در آواز صحیح است بوی بسیار خوش آسودگی هم میدهد ولی با تمام این توصیفات با اینکه بدن یک بار آن رهایی را تجربه کرده است، ولی هنرجویان بیتجربه به سرعت آن را گم میکنند و مخصوصا کسانی که با اساتید دیگر، سبکهای دلخواه خود را دنبال میکنند به سرعت به دام صدای گذشتهی خود میافتند. این موضوع به آن میماند که یک مجسمه ساز طرح و شکلی را بیافریند و شما ناآگاهانه یک دستی به سر و گوش آن بکشید؛ بعد از مدتی که شما این هنرنمایی را انجام دهید اثری از آن طرح اولیه باقی نخواهد ماند.
تمام تکنیکهایی که در آواز اجرا میکنیم یک رنگ ویژهای را خلق میکند و صدایی که تولید میشود در واقع صدای مرکبی است از آنچه شما در حین خواندن تان انجام میدهید که بخشی ارتباط به بدنهی ساز دارد و بخشی به دمیدن یا همان فوت کردن تارها و بخشی به رزونانس تارها در وضعیتهای طولی مختلف، در واقع یک معلم باید از رنگ صدایتان تشخیص دهد که شما چه کاری میکنید و از روی رنگ صدای شما جنبههای نادرست تکنیکتان را مانند یک طبیب شناسایی کند و آموزش خود را در جهت برطرف کردن ضعفهای شما سوق دهد. از این رو باید متوجه باشید که هر هنرجویی در مشکلات آوازیاش منحصر به فرد است و یک تجویز کلی برای همه کاملا غیر اصولی به نظر میرسد چون آن ضعفی که در تکنیک صدایی من وجود دارد مسلما با همسایهام متفاوت است و متاسفانه وقتی کلاسهای صداسازی گروهی را میبینم که در بیشتر موارد همه با هم میخوانند تاسف میخورم که چه بلایی بر سر حنجرههای بی پناه میآید؛ آن هم در آن همه ازدحام صداهای متنوعی که شما حتی به سختی صدای خودتان را در آن میان میشنوید. این اتفاق همواره در آوازهای گروهی که متشکل از خوانندههای آماتور است میافتد. من هنرجویان آماتور بسیاری را دیدم که در طی دورانی که در گروه کر میخواندند دچار عادتهای مخربی شدند. خانمهای بسیاری را دیدم که به دلیل اینکه با وضعیت تارهای باز سالها در کر همخوانی کردهاند و به آنها صدای فوسه را تحت عنوان صدای سر تجویز کرده بودند چنان در دام این وضعیت غلط گیر افتاده بودند که به محض اینکه آوازی را میخواستند در محدودهی صدای گفتارشان اجرا کنند به سرعت تغییر ماهیت میداد و شما را یاد صدای آن مرغی که در رابین هود فرار میکرد میانداخت! در حالی که بسیاری از اساتید مربوطه حتی نمیدانند که رنگ صدای سر از آن چیزی که این خانمها میخوانند متفاوت است و این صدا، فالستو نام دارد و نه سر و محدودهی صدای فالستو از سر کاملا جداست و در فالستو جدارهی داخلی تارهای صوتی به ارتعاش نمیرسد و وضعیت بدی را برای یک خوانندهی آماتور پیش میآورد، درحالی که صدای سر از محدودههای اصلی صدا به حساب میآید و دارای رزونانس کامل است.
|
|
|
|
مطالب دیگر این شماره
|
|
|
|
شما در اینجا قرار دارید :
شماره : |
شماره 715 |
تاریخ : |
بیست و هفتم مردادماه |
سال : |
1394 |
|
|
|
پر بازدید ها |
|
|
پیوند ها |
|
|
|
|