شهاب الدین/
زمانی که ما آواز میخوانیم ارتباطی را بین صدایمان و موسیقی به وجود میآوریم. به همین دلیل موضوع تقلید فرکانس و ریتم پیش میآید. از این رو به سرعت توصیهای مطرح میشود که دوست من بفرمایید تشریف ببرید کلاس سلفژ تا آواز خواندنتان درست شود! این از همان سوتفاهمهای آزاردهنده ایست که هنرجو را مدتها سردرگم میکند! متاسفانه در سیستمهای آموزشی هیچ تحولی صورت نمیگیرد که متوجه شوند این شاخهها ی علمی را که به هنرجو ارائه میدهند چه دستاوردی برای هنرجوی بیچاره به ارمغان میآورد. حتی در دانشگاهها هم نکات اسفباری را مشاهده میکنیم که نمیتوان هیچ منطقی را برایش توصیف کرد! مانند دروسی از قبیل هارمونی و کنترپوان که بیشتر به ریاضیات شباهت دارد تا موسیقی!
دریغ از اینکه دو نوازنده در کلاس حضور داشته باشند و درس مربوطه را به صورت عملی اجرا کنند و درسها تنها در قالب فرمولهای مرده و بی صدا بر روی تخته باقی میمانند! به قول استاد و آهنگساز برترکشورمان دکتر فرید عمران که همیشه به ما یاد آوری میکرد که دانشگاه تنها جایی است که تورا موزیسین نمیکند و این یک مسیر شخصی است که خود باید آن را در خلوت خویش طی کنید در صورتی که دانشگاه میتوانست سهم بزرگی را در پختگی و تجربهی موسیقیمان ایفا کند!
در حقیقت سلفژ با سواد ارتباط دارد و آواز با صدا و صدا با بدن! اگر صدا باشد آواز امکان پذیر است، حداقل هر چه را که میشنویم تمرین و تقلید میکنیم ولی سوادتنها بدون وجود صدا دردی را دوا نمیکند!
پایهایترین چیزی که درکلاسهای سُلفژ یاد میگیریم جدا از دیکته موسیقی شامل روخوانیِ نُتِ یک قطعهای میشود که باید آن را با صدایمان اجرا کنیم(دشیفر)! به عبارتی باید در یک زمان هم جنبهی ریتم را در نظر بگیریم و هم فواصل فرکانسی را (اینتروال).
ولی متاسفانه از شما انتظار نمیرود چیزی را که اِجرا میکنید دارای شاخصههای خیره کنندهی آوازی باشد، صرفا یک دِشیفرِ ساده با هر صدایی(فوسه..هوادار..گرفته....)از این رو مشکلات عدیدهای در کلاسهای سولفژ وجود دارد که کوچکترین توجهی به آن نمیشود و من درمواجه با آن همیشه متاثر میشوم. جای بسی تعجب است که اساتید در نظر نمیگیرند فردی که در حال روخوانی این نت مربوطه است قبل از اینکه بخواهد چیزی را کوک بخواند باید توجه او را به بدن و نحوهی صدا در آوردنش جلب کنیم!
در دانشگاه، شاهد هنرجویان بسیاری بودم که در یک نگاه میتوانستی آثار تنش و بالارفتن حنجره را در اجرایشان ببینی و استاد مربوطه انتقاد میکرد که این چه وضع خواندن است آقا جان فالش هستی!
نمیدانم مگر میشود با گلوی بسته و فرم نادرست و عدم کنترل روی بازدم فالش هم نبود! بدون کوچکترین توجهی که این یک انسان است که صدا تولید میکند نه یک روبات! این روزها دراکثر کلاسها و دورههای آموزشی، به سرعت محدودههای صوتی را تقلیل میدهند و با یک اتهام،کل ماجرا بسته میشود خانم شما آلتو هستی به همین دلیل نمیتوانی بالاها را بخوانی و یا اینکه آقا شما باریتون هستی!
در صورتی که این این دسته بندی به رنگ صوتی افراد ارتباط دارد نه وسعت صوتیشان!
عاجز بودن این دوستان در اجرا به دلیل عدم ارتباط صحیح با بدنشان است به دلیل دهها پارامتر نادرست که در اجرایشان اتفاق میافتد! خانم مسنی درکلاس نتی را پیش رو داشت و نت قطعه یک حرکت بالا روندهای داشت، از محدودهی صدای سینه یا همان محدودهی صحبت کردن به سمت ابتدای صدای میانی که به آن در صداسازی پل میگویند! طفلکی وضعیت تارهای صوتیاش به گونهای بود که زمانی که صحبت هم میکرد شما فقط هوا میشنیدید حال میبایست به سمت نتهای بالاتر هم میرفت که نیاز به کنترل بیشتری داشت، به نظرتان چه اتفاقی افتاد؟ صدا محو میشد و آثاری از فرکانس وجود نداشت؛ تنها یک صدای مریض، استاد هم عصبانی میشد و میگفت: «با این وضعیت شما حتماخواهید افتاد تمرین کنید!تمرین کنید!»من میخواستم در آن لحظه خود را حلق آویز کنم وفریاد بزنم که استاد محترم! این بینوا بدنش اجازهی اجرا به او نمیدهد! گفتم عزیزم این چیزی که شما از ایشان انتظار دارید نسبت به حالت بدنی ایشان امکان پذیر نیست همان لحظه به من گفتند که شما احتمالا نمیدانید که وسعت صوتی خانمهایی که آلتو هستند چیست من هم پاسخ دادم آلتو بودن رنگ صوتی است و ارتباطی به ضعفهای بدن این خانم در اجرایشان ندارد! حالا تصور کنید شما میخواهید با کلاس سولفژ رفتن خواننده هم شوید!
|