شهاب الدین/
یک ملودی چیست؟ آمیختهای از فواصلِ فرکانسی است که در یک الگوی ریتمیک جا گرفته است! اغلب هنرجویان وقتی که آوازی میخوانند تنها ملودی را از جنبه فرکانسی مورد توجه قرار میدهند و به اصطلاح تلاش میکنند که مثلا کوک بخوانند ولی به کششهای زمانی نتها و جمله بندیها کوچکترین دقتی ندارند و هر جا که میخواهند نفس میگیرند و جملات آوازی را با سکوت و تنفسهای دل بخواهی که در قطعه میآورند تکه و پاره میکنند! حتما برایتان پیش آمده که بخواهید با آهنگی رویِ صدای خوانندهای بخوانید ولی مرتبا از اوجلو و عقب بزنید! این موضوع به این دلیل است که ملودی را در قالب جملات آوازی ندیدهایم و به جنبهی دوم ِساختار ملودی که همان الگوی ریتم است توجهی نداشتهایم! وقتی با آوازی روبه رو میشویم باید توقف گاههایی را که خواننده با تنفساش ایجاد کرده، شناسایی کنیم و جملهای را که خواننده به صورت پیوسته خوانده است ما هم در اجرایمان پیوستگی را به همان صورت منظور کنیم و تنفسهایمان را با تنفسهای او منطبق سازیم. در موسیقی یکی از اصول این است که متصل بودن یک جمله یا «لگاتو بودن»را باید حفظ کرد و برهم زدن آن گناهی نابخشودنی است. بنابراین بعد از این اگر تمی را شنیدید آن را به صورت یک الگو ریتمیک نیز در نظر بگیرید فراموش نکنید که ریتم به زمان و کشش مربوط میشود. استفاده از این این کلمه هم از آن غلطهای جا افتاده است که مثلا به جای آنکه بگویند تم ملودی این طور است میگویند ریتماش این طور است. ریتم با زمان در ارتباط است و نه چیز دیگر، بنابراین ابتدا جملات آوازی را شناسایی کنید، تنفسها را درمیان جملات پیدا کنید و هجا به هجا کششهای کلمات را نسبت به یکدیگر ارزیابی کنید؛ بهتر است که ابتدا کوک را فراموش کنید و تنها جمله را دکلمه وار از لحاظ زمانی اجرا کرده و کشش و ریتم جملات را کشف کنید؛ به طوری که وقتی با جملهی خواننده دکلمه میکنید همزمانی خود را با آواز او عملی سازید؛ مثلا در ترانهی«تو نه بارونی نه شن باد» نسبت زمانی هجاها را کلمه به کلمه پیدا کنید که «تو» چقدر کشیده شده و با چه سرعتی به کلمهی «نه» رسیده و به همین ترتیب بقیهی هجاها را به همین منوال ادامه دهید تا به الگوی ریتمیک جمله دست یابید. وقتی نسبت زمانی هجاها در کلمات را پیدا کردید، حال به کوک خود توجه کنید و فواصل فرکانسی یا همان آهنگ مربوطه را در الگوی زمانی خود وارد نمایید.
از دیگرعواملی که موجب میشود آوازمان در سطحی گنگ و نا آگاه پرسه بزند، عدم آگاهیمان نسبت به ماهیت آن ملودی است که میخوانیم! بسیار بسیار اهمیت دارد که بدانیم آن چیزی که میخوانیم یا تمرین میکنیم بر روی پیانو کجاست و میبایست با ابتداییترین شکل ممکن هم که شده (حتی با یک انگشت) چیزی را که میخوانیم را بر روی پیانو و یا سازی دیگر جستجو کنیم و بنوازیم! بسیار هنرجویانی را دیدم که در یک الگوی به خصوصِ تمرینی، به عنوان مثال بالاترین نت را به سادگی اجرا میکنند ولی در فرم و الگوی دیگری به دلیل عدم آگاهیشان در مورد جایگاه فرکانسی صدایشان، ناگهان برای اجرای حتی چهار پله پایینتر از تمرین قبلی هم در کمال تعجب درمانده و ناتوان میشوند! تنها به دلیل یک شرطی شدگی ذهنی بیپایه و اساس. البته از ضعفهای تکنیکیای که وجود دارد نیز نمیتوان صرف نظر کرد. به طورکلی اگر نسبت به تم یا آوازی که میخوانیم، بدانیم که کدام بخش از ملودی مربوطه در محدودهی سینه قرار دارد و کدام بخش در محدوده میانی است، در آن صورت میتوانیم به راحتی با بدنمان هماهنگتر عمل کنیم و درگیر تنش و شرطی شدگی بیدلیل نشویم!!
|