چندی پیش ایمیلی دریافت کردم که «شما همه را با یک چوب می زنید و این طور نیست که در کلاسها روی صداسازی تمرکز نشود؛ نمونهاش در کلاس استاد ... که من در محضر ایشان کسب فیض مینمایم، بارها توصیه میکنند که به حنجره فشار نیاورید و صدا را از سر بخوانید» جالب توجه این بود که بسیاری از هنرجویان طرد شده و صدمه خوردهی این استاد گرانقدر را من از نزدیک میشناختم و با آنها کار میکردم. این دوستان متوجه نیستند که با یک علم گسترده و عمیق روبه رو هستند که با یک جملهی «عزیزم لطفا به گلویت فشار نیاور» خاتمه نمییابد. یا اغلب شاهد این جملهی تکراری خنده دار هستیم که «صدات را بنداز در سرت !» و حرکات بامزهی دست اساتید را میبینیم که شبیه بسکتبالیستی که توپ را به سبد میاندازد از شما انتظار دارد که صدا را مثل توپ ازعقب به جلوی صورت حرکت دهید!! همیشه غمی که داشتم این بود که چرا نمیتوانم این توصیههای ذهنی اساتید را درک کنم و الان متوجه شدم که اشتباهشان این بود که تصاویر ذهنی خودشان را به یک هنرجوی مبتدی ارائه میدادند در حالی که آنها میبایستی از جایی شروع میکردند که من مبتدی ایستاده بودم و نه خودشان! بنابراین لمس کردن این صحبتهای ذهنی نشدنیست و به هیچ وجه نه کاربردی ست و نه اصولی. چون بدن یک مبتدی آن قدر موانع جلوی صدایش خلق میکند که به لمس آن تصویر نهایی استاد، یک شبه نمیتواند برسد.
ما با یک ساز زهی بادی طرف هستیم که میبایست به دو تا سیمی که درون یک جعبه است فوت کنیم؛ آن جعبه حنجرهی ما و آن دو عدد سیم، تارهای صوتی ماست! بنابراین اساس کار ما بر روی کنترل هوای مناسبی است که به مقدار صحیح تارهای صوتی برخورد میکند. از طرف دیگر همزمان با کنترل بازدم باید بدنهی ساز را به نحوی طراحی کنیم که کیفیت مطلوبی را بتوانیم تولید کنیم و صدای خروجی ما شامل هارمونیکها و رنگهای موزونی باشد . هر کدام از این 2 جنبه یعنی دمیدن و طراحی ساز اگر کم و کاستیای داشته باشد ما را در دچار مشکلات پیچیدهای میکند. در تکنیک امروز صداسازی که (SLS ( SPEECH LEVEL SINGING نامیده میشود ( سخنرانی معادل با آواز خواندن ). تاکید اساتید بر این است که باید از صحبت کردن شروع کرد.
همان طور که گفته شد تولید صدا به 2 جنبهی: دمیدن و طراحی بدن ارتباط دارد. اگر تغییراتی در این مولفههای اساسی صورت بگیرد اشکال متنوعی در صدای ما به وجود میآید که ما را از یک آواز تمام عیار و طبیعی دور میسازد. به عنوان مثال: اگر مقدار هوایی که به تارهای صوتی ما برخورد میکند بیشتر از حد طبیعی باشد صدای ما را به صدای هوادار تبدیل میکند؛ نمونه آن در خوانندههای پاپ کشورمان بسیار است، حتی متاسفانه این رنگ غیر طبیعی مورد تقلید هم واقع میشود. اگر مقدار هوایی که به تارهای صوتی برخورد میکند کمتر از حد لازم باشد صدای گرفتهای تولید میشود که راجرلاو آن را صدای تکه تکه مینامد که در انتهای جملات در اثر کمبود هوا این رنگ صدایی را میتوانید تشخیص بدهید که همانند صدای ماشینی میماند که بدلیل نداشتن سوخت به پت پت میافتد. اینهایی که ذکر شد ارتباط با دمیدن داشت، حال در مورد طراحی بدن شکلهای ناموزون آن رنگهای دیگری را پدید میآورد به عنوان مثال اگر آب دهانتان را قورت دهید متوجه حرکت سیب گلو میشوید. بالا رفتن سیب گلو در اینجا موجب میشود که مواد غذایی وارد سیستم هوازی ما نشود ولی در آواز خواندن، بالا رفتن سیب گلو که از مشکلات عمدهی اکثر خوانندههاست موجب بسته شدن انتهای گلو میشود و همانند شلنگی میماند که جلوی خروج آب از آن را از طریق انگشتتان گرفته باشید در این حالت صدایتان تیز و گوش خراش میشود که این صدا را صدای شیپوری مینامند. با بالا رفتن حنجره هوای بیش از اندازهای نیز از بینی خارج میشود که صدای ما را میتواند تبدیل به صدای تو دماغی کند.
رنگهای غیر معمول به طور کلی از این قرار است: هوادار، تکه تکه یا بغض مانند، شیپوری، تودماغی و خش دار که هر کدام با تکنیکها و ابزار جالبی قابل ترمیم است. حال تصور کنید به یک هنرجوی بینوا که در اثر آواز خواندن غلط حنجرهاش بالا رفته توصیه کنیم، خواهش میکنیم با فشار آواز نخوان و او هم بگوید چشم و ناگهان معجزهای صورت بگیرد و یک صدای آسمانی و آزاد از او ساطع
شود .......