اسداله ناظري
جنگ با هياطله: انوشيروان از صلح خود با بيزانس استفاده كرده به مملكت هونهاي سفيد قشونكشي نمود و براي اطمينان از پيشرفت خود قبلاً با تركها اتحادي بر ضد آنها منعقد كرد. كيفيت اين جنگها را نميدانيم همين قدر معلوم است كه در حين جنگ پادشاه هياطله كشته شد و اين مملكت بين ايران خاقان تركها تقسيم شد. بهاين صورت که جیحون سر حد شمال شرقی ایران شد و باختر و طخارستان (در مشرق باختر) و زابلستان و رُخج جزء ايران گرديدند.(تقريباً در حدود 557 م) بعضي عقيده دارند كه مستملكات ايران در هند كه به واسطه فشار هونها موقتاً از تصرف ايران خارج شده بود در اين زمان برگشت و بنابراين سند و پنجاب را جزء ممالك ايران اين زمان ميدانند. براي تأمين اين عهدنامه انوشيروان دختر خاقان ترك را گرفت.
چون براي اولين بار اسمياز تركها برده ميشود لازم است توضيح داده شود كه تركها تيرهاي از هونها بودند و اين تيره كه موسوم به «آسنا» بود از فشار امپراطور چين در سال (433 م) كوچ كرده به طرف مغرب رفت و در ازمنه بعد به دو قسمت تقسيم شد. قسمت شرقي در اراضي واقع بين مغولستان و كوههاي اورال سكني گزيد و قسمت غربي صفحاتي را اشغال كرد كه بين كوههاي آلتاي و سيحون واقع بود. كلمه ترك از كوهي است كه شبيه به كلاهخود است و كلاهخود را در زبان تركي دورك ميگفتند. پادشاه اين قوم لقب خاقاني داشت و اولين خاقان تركها «تومن» ناميبود كه در حدود 533 م فوت كرد. خاقان تركها معاصر انوشيروان بوده.
جنگ با خزرها: مقارن اين زمان انوشيروان به خزرها نيز پرداخت. چرا كه اينها هم در ولايات سرحدي ايران مرتكب قتل و غارت ميشدند و جنگ با آنها نيز به بهرهمندي ايرانيها خاتمه يافت. براي رعب و ترس آنها انوشيروان هزارها نفر از اين مردم را كشت و غنائم زياد از آنها گرفت.
دستنشاندگي يمن: در زمان انوشيروان يكي از شاهزادگان خاندان حمير كه در يمن سلطنت داشت به دربار ايران پناهنده شد، براي استرداد تاج و تخت از دست رفته از انوشيروان استمداد كرد. توضيح آن كه در اوايل قرن ششم ميلادي حبشيها كه مسيحي بودند يمن را تصرف كردند و سردار حبشي ابرهه كه فتوحاتي كرده بود حكومت خود را در اينجا محكم نموده، كليساهايي در صنعا بنا كرد. امپراطور روم از اين اوضاع خشنود و انوشيروان مكدر شد. اين بود كه انوشيروان از پناهنده شدن شاهزاده مزبور استفاده كرده «وهرز» ناميرا با قشوني براي تصرف يمن فرستاد و اين سردار از خليجفارس تا يمن با بهرهمندي پيش رفت و عدن را تصرف كرده، حبشيها را از يمن براند.(570 م) پس از آن خانواده حمير برقرار و دستنشانده ايران گرديد و وَهرَز و سپاهيان ايراني در آنجا مانده با اهالي مخلوط شدند چنانكه اعراب دوره اسلاميآنها را اَبناء (فرزندان) ميناميدند.
جنگ با تركها: تركها پس از آنكه قسمتي از مملكت هياطله به تصرف آنها درآمد قوي شدند و ديزابول خاقان تركها سفيري در 567 م به دربار ايران فرستاد تا عهدنامه اتحادي في ما بين منعقد گردد. انوشيروان از اين اقوام او سخت دلتنگ شد و چندي بعد سفير ترك مرد (تصور ميكنند كه انوشيروان به او زهر داده) بر اثر اين قضيه خاقان ترك غضبناك گرديده سفيري به بيزانس فرستاد و سفيري نيز از قسطنطنيه نزد خاقان رفت(569 م) و ضمناً تركها بناي تاختوتاز را حدود ايران گذاشتند وليكن همين كه سپاه ايران به طرف تركستان رفت عقب نشستند. بعد چون ديزابول ديد كه در ميدان جنگ نميتواند با ايران طرف شود باز سفيري نزد امپراطور روم فرستاد دولت روم شرقي را تحريك كرد كه معاهده خود را با ايران نقض كند (571 م) تحريكات خاقان ترك در دربار روم موثر شد زيرا زمينه حاضر بود. توضيح آنكه امپراطور بيزانس، يوستن دوم از فتوحات انوشيروان در اطراف ايران سخت نگران شده بود و ميترسيد كه قوي شدن ايران موازنه را بر هم بزند و ديگر انوشيروان در اين زمان 70 سال داشت و قيصر گمان ميكرد كه شاه ايران از جهت پيري فرماندهي را به عهده نخواهد گرفت و لذا عمر جنگ كوتاه خواهد بود. بنابراين معاهده 562 را شكست و قشون رومينصيبين را محاصره كرد. (ميل دولت روم را به داشتن تمام ارمنستان و نيز گرجستان ميتوان يكي از جهات اين جنگ دانست)
جنگ سوم با بيزانس: (572- 579م) شاه همين كه از نقض معاهده و محاصره نصيبين آگاه شد برخلاف انتظار امپراطور روم خود به شخصه فرماندهي را عهدهدار گرديد و با سرعت شگفتآوري از دجله گذشت و به كمك نصيبين شتافت. بعد لشگر روم را از آنجا رانده تا دارا پيش رفت و اين شهر را محاصره كرد. در همان وقت يك سپاه متشكل از شش هزار نفر سوار زبده به سرداري آذرمهان به سوريه حمله برد. اين ستون اطراف آنطاكيه را آتش زده و شهر آپاما را خراب كرده، برگشت و به اردوي ايران در زير قلعه دارا ملحق شد.(572 م)
در 573 قلعه دارا به تصرف لشگر ايران درآمد. توضيح آنكه علاوه بر آلات و ادوات محاصره كه انوشيروان براي تصرف آن به كار برد آب شهر را برگرداند و قلعه مجبور شد تسليم شود. سقوط دارا اثر عجيبي در عالم آن روز داشت زيرا آن شهر قلعه محكم روميها در شرق بود و تسخير آن محال به نظر ميآمد. بر اثر اين فتح يوستن استعفا داده و فهميد كه شير پير هنوز قوي و خطرناك بوده. امپراطور جديد پس از اينكه به تخت نشست چاره را در اين ديد كه به مدت يك سال با انوشيروان قرارداد متاركه منعقد نمايد. اين متاركه را به مبلغ چهلوپنج هزار سكه طلا خريد و مشغول جمعآوري لشگري از مردمان تازهنفس و قوي سواحل رودرن و دانوب گرديد. ولي بعد از انقضاي مدت متاركه باز جرأت نكرد جنگ را شروع كند. در نتيجه براي سه سال ديگر قرارداد متاركه را تجديد و قبول نمود كه سالي سيهزار سكه طلا به ايران بپردازد. پس از آن انوشيروان به ارمنستان ايران رفته آن را مطيع نمود و بعد به ارمنستان روم داخل شده در آنجا از كورس سكايي كه با عده زيادي از سكها در خدمت قيصر روم بود يك شكست جزئي خورد ولي به زودي اين شكست را جبران كرد. توضيح آنكه شبانه با مشعلهاي افروخته به طرف اردوي روم حمله برده آن را شكست داد و پس از آن براي گذراندن زمستان به ايران مراجعت كرد.(576 م) قشون روميشكست فاحشي از انوشيروان خورد و در سالهاي بعد طرفين مشغول جنگ بودند بدون اينكه نتيجه قطعي براي هر يك از آنها حاصل شود. پس از آن انوشيروان كه مورد حمله قشون روم واقع شده بود براي تهيه لوازم جنگ از دجله با شتاب گذشته به تيسفون وارد شد و به زودي در گذشت.
خصال انوشيروان: مورخين شرقي انوشيروان را بزرگترين شاه ايران قديم دانستهاند. به جهت آن كه شاهاني مانند كوروش و داريوش بزرگ از خاطرهها فراموش شده بودند ولي حالا كه معرفت به اوضاع و احوال ايران قديم بيشتر است نميتوان انوشيروان را داراي اين مقام دانست اما در اينكه او بزرگترين شاه سلسله ساساني بوده ترديدي نيست. به طور کلی تاریخ نشان میدهد که نادر است که شخصی صفات سرداری را با خصایص مملکتداری یک جا جمع کرده باشد. درباره انوشیروان نیز میتوان گفت که صفات و خصایص مزبور در او جمع بوده: او شاهي است عادل و سخت جنگي و مدير، سردار وسائس (نگهبان، رعيتدار) چنان كه از كارهاي او كه در اين فصل ذكر شده و در فصلي ديگر نيز گفته خواهد شد.
در زمان او سلسله ساساني به اوج خود رسيد. امپراطورهاي روم از او شكستها خوردند و غرامتها دادند. دولت هياطله از صفحه روزگار نابود گرديد، خزرهاي وحشي گوشمالي شدند، تركهاي آن طرف جيحون به جاي خود نشستند، حبشيها را از يمن راندند و اين مملكت را دستنشانده ايران گردانيدند. از طرف ديگر اصلاحات او در امور داخلي ايران روح جديدي به كالبد ايران دميد و ايراني براي مرتبه اولي با علوم يوناني آشنا شد. اين نكته نيز جالب توجه است كه انوشيروان آخرين ستارهاي بود كه در افق ايران باستان درخشيد چه ايران ساساني بعد از افول آن به واسطه خبطهاي جانشينهاي او و جهان ديگر با سرعت رو به انحطاط رفت. مدتي نگذشت كه دولت اردشير پاپكان منقرض و براي ايران تاريخ جديدي شروع شد. بنابراين انوشيروان عادل آخرين شاهي است كه عظمت ايران باستاني را در شخص خود مجسم كرده است. موافق روايات ايراني شخصي كه به انوشيروان در اصلاحات كشوري كمكهاي گرانبهايي كرده بوزرجمهر (بزرگمهر) است. اين شخص در ابتدا معلم هرمز پسر انوشيروان بود و چون شاه دانايي و لياقت او را مشاهده كرد او را به وزارت انتخاب نمود. در باب عقل و كفايت اين وزير حكايتهاي زياد گفته و نوشتهاند كه در اين مقاله نگنجد. گويند بوزرجمهر در زمان خسروپرويز به امر او به قتل رسيد.
|