اسداله ناظري
پارت يعني خراسان كنوني: راجع به نژاد پارتيها مدتها بين مورخين و محققين اختلاف بود. بعضي آنها را از نژاد آرياني ميدانستند، برخي از نژاد چيني و مغول و عدهاي هم اختلاط هر دو. وليكن پس از انديشه و تحقيق در زبان، عادات و اخلاق آنها اين عقيده كاملاً قوت يافته كه پارتيها از آريانهاي ايراني بودهاند ولي از جهت همجواري با سكها موسوم به عشيره داه، در زمان قديم اراضي بين گرگان و كراسنوودسك امروزي را اشغال كرده بود و به همين جهت اين قسمت را دهستان ميناميدند.
بعدها به واسطه مجاورت پارتيها با اين مردم بين آنها اختلاطي حاصل شد و از عشيره داه طايفه آپارتي ممتاز گرديد و دودمان اشكاني از اين طايفه بيرون آمد. بنابراين نژاد اشكانيان به سكاها ميرسيد وليكن از جهت توطّن طولاني در ايران اشكانيان نيز ايراني شده بودند. از آنچه گفته شد روشن است كه نميتوان اشكانيان را سلسله خارجي پنداشت. بعضي از نويسندگان ايراني به ملاحظاتي آنها را از نژاد چين دانستهاند وليكن اين اسناد به هيچ وجه مبنايي ندارد به خصوص كه سكها هم آرياني بودند.
وجه تسميه اشكانيان
بعضي به اين عقيدهاند كه محل اقامت خانواده اشكاني در «آساك» بوده و اين اسم از همين محل آمده است. (آساك را با قوچان حاليه تطبيق ميكنند) ظنّ قوي بر اين است كه اشكانيان خود را ارشك ناميدهاند تا نسب اين سلسله را به اردشير دوم هخامنشي كه نامش آرشك بوده، برسانند و بعدها ارشكان و اشكان شده است.
اشك 1- ارشك اول: اين شخص با طايفه خود آپارتي همدست شده (256 ق.م) و پرچم مخالفت با سلوكيها را بيافراشت و جنگهاي متعدد با آنها نمود در نتيجه بر آنها غلبه يافت و دولت پارت را تأسيس كرد.(250ق.م) پس از اين فتح عزيمت باختر نمود و با آنها كه مستقل شده بوند جنگ كرده در حين جنگ كشته شد. چون ارشك باني سلطنت اشكانيان بود شاهان ديگر اشكاني او را تقديس ميكردند چنان كه به او لقب «اپيفانس» دادند و به يادبود او كه سرسلسله اشكاني است به اسم خود او كلمه ارشك را كه بعدها اشك شد اطلاق كردند و مورخين هم اين نكته را رعايت كردند.
اشك 2- تيرداد اول: بعد از برادر خود (اشك 1) بر تخت نشست و گرگان را ضميمه پارت كرد و با پادشاه باختر متحد شد و سلوكوس دوم را شكست داده، خود را شاه بزرگ خواند و پارتيها جلوس او را مبدأ تاريخ قرار دادند. (247 ق.م)
پايتخت اشكانيان شهر صد دروازه بود كه در جنوب غربي دامغان واقع بود. بعدها ري، همدان و تيسفون پايتخت اشكانيان بود. تيرداد در (214 ق.م) وفات يافت.
اشك 3- اردوان اول: بعد از پدر (اشك 2) به تخت نشست و از گرفتاري آنتيوخوس سوم برادر سلوكوس سوم استفاده كرده ولايت ري و همدان را گرفت وليكن بعدها كه قشون سلوكيها به ايران آمدند اردوان عقب نشست و پايتخت خود را هم به سلوكيها داد. بعد آنتيوخوس به گرگان رفت ولي از عهده سوارهنظام پارتيها برنيامد. اجباراً عهدنامهاي بين دولتين منعقد و اردوان رسماً شاه ايران شناخته شد. شايان ذكر است كه در اين جنگ آنتيوخوس معبد آناهيتا را در همدان غارت كرده ذخاير و نفايس زياد از آنجا به دست آورد، نوشتهاند كه چهار هزار تالان قيمت ذخاير بوده است. (208ق.م).
اشك 4- فرياپيت: پس از پدر (اشك 3) به تخت نشست و به آسودگي سلطنت كرد زيرا غربيها متوجه هند بوده و با پارتيها كاري نداشتند. فوت او در (181 ق.م) بود.
اشك 5- فرهاد اول: بعد از پدر (اشك 4) به تخت نشست و تپورستان را تسخير كرده، مردم آنجا را مجبور نمود كه در بندر خزر (كه اروپاييها آن را دروازه كاسپين نامند) و راهي را كه از خراسان به ماد ميرفت حفظ كنند. اين شاه خاراكس را در ري بنا كرد.
اشك 6- مهرداد اول: (170-138 ق.م) بعد از برادر (اشك 5) بر تخت نشست و باني عظمت دولت اشكاني گرديد. در اين اوان دولت سلوكي به واسطه جنگ با روميها و يهوديها ضعيف شده بود. مهرداد در ابتدا مرو را از باختريها گرفت بعد آذربايجان را و با اُمراي محلي كه در آنجا استقلال يافته بودند انتزاع نمود و پس از آن به خوزستان، پارس و بابل رفت و بعد به هند رفته قطعهاي را تا رود جلم به كشور خود ضميمه كرد و از زمان او دولت اشكاني بزرگ شد. اين شاه با دمتريوس سلوكي جنگ كرد ولي در ابتدا بهرهمندي نداشت زيرا يونانيها با دمتريوس همراهي كردند و باختر هم بر پارتيها قيام نموده لكن مهرداد داخل مذاكره صلح شده دمتريوس را اغفال كرد و بعد با او جنگ كرد و او را گرفته در زندان انداخت. اين شاه به تقليد شاهان هخامنشي خود را شاهنشاه خواند.
اشك 7- فرهاد دوم: بعد از پدر بر تخت جلوس كرد. آنتيوخوس برادر دمتريوس در غياب او كشور سوريه را تصرف كرد و به آن هم اكتفا نكرده، خواست ايران را تسخير كند. در ابتدا بهرهمندي با او بود. مردم ايران بر فرهاد شوريدند و عرصه بر او تنگ شد زيرا تنها مملكت پارت براي او باقي مانده بود. فرهاد خواست صلح نمايد ولي شرايط صلح خيلي سنگين بود. توضيح آنكه فرهاد ميبايست به كشور پارت اكتفا كند و باج هم بدهد. شاه براي جنگ خانگي در سوريه دمتريوس را از زندان آزاد كرد تا سلطنت شامات (سوريه) را از برادرش استرداد كند وليكن كار فرهاد از جاي ديگر درست شد. توضيح آنكه شدت ظلم سلوكيها مردم را به طرف فرهاد كشاند و آنتيوخوس با سپاهي جرّار به ايران آمد ولي فرهاد به او فرصت نداد و ناگهان بر او تاخت و در حين جنگ پادشاه سلوكي كشته شد. از اين به بعد سلوكيها ديگر جرأت نكردند معترض ايران شوند و انحطاط كامل در دودمان سلوكي شروع گرديد. پس از اين فتح گرفتاري جديدي براي فرهاد پيش آمد چرا كه قبلاً براي سركوب سلوكيها از سكها كمك طلبيده بود و قرار بود كه مبلغ زيادي به آنها بدهد ولي بعد پول آنها را نداد لذا آنها بناي قتل و غارت را در شهرها گذاشتند و در جنگي با آنها فرهاد كشته شد.(125 ق.م)
مقارن اين زمان مردمان آرياني موسوم به سكها به ايران هجوم آوردند و در افغانستان امروزي و سيستان برقرار شدند.(قرن دوم ق.م) براي فهم اين واقعه لازم است گفته شود كه در اين زمان تاريخ ايران با تاريخ چين ارتباط مييابد. توضيح آنكه در چين بعد از انقراض سلسله امپراطوريهاي (شو) چندي اين امپراطوري ملوكالطوايفي بود تا آنكه شخصي «تسين»نام حكومت چين را به دست گرفته، يك دولت قوي تأسيس نمود و براي جلوگيري از تاخت و تاز مردمان وحشي و صحراگرد ديوار چين را ساخت. بعد از آن مردمان موسوم به هون كه از نژاد چين بودند چون نتوانستند به طرف چين براي تاخت و تاز بروند متوجه صفحات غربي شده حمله به زردپوست ديگري موسوم به «يوئهچي» نمودند و آنها را از مكانشان راندند.(200 ق.م) مردمان مزبور هم به نوبت خود به مردماني كه موسوم به «سكا» يا سك بودند فشار آوردند و اين بود كه سكها به پارتها و باختر ريختند.
اشك 7- اردوان دوم: كه عموي فرهاد بود با مردم يوئهچي جنگ كرده، زخم برداشت و بر اثر آن فوت كرد. اين مردم را هونها به طرف ايران رانده بودند و بر اثر فشار آنها دولت باختر به هند منتقل گرديد و بعد از شصت سال منقرض شد و يوئهچيها در باختر دولتي تشكيل دادند كه در تاريخ به «كوشان» معروف است. مدت سلطنت اردوان دو سال بود و بعد از او پسرش مهرداد دوم بر تخت نشست كه در هفته بعد ادامه آن را دنبال خواهيم كرد.
|